بعضی وقتا آدم یه کارایی میکنه که وقتی چند وقت ازش میگذره و فرصت میکنه که خارج از گود بهش یه بار دیگه نگاهی بندازه، میبینه که کارش خیلی احمقانه بوده. اما نکته اینجاست که دیگه نمیشه کاری کرد. دیگه فرصت اصلاح وجود نداره. اگه میشد که زمان برگرده و آدم دوباره فرصت تصمیمگیری داشته باشه خیلی از اتفاقات بد توی زندگی ما نمیافتاد.
ای کاش برنامه زندگی ما هم مثل بعضی از برنامههای تحت ویندوز کلید Undo داشت.
ای کاش این مسأله فقط درمورد کارهای احمقانه مطرح بود. وای از این پشیمونی لعنتی. وای از این عقربههای همیشه ساعتگرد. امان از این ای کاش، از این حافظهی بلند مدت شکنجهگر که همه چیز رو دوباره و سهباره و صدباره رو سر آدم هوار میکنه. لعنت به این مسؤولیت و ارادهی انسانی که آدم رو مجبور میکنه روزی صدبار تصمیم بگیره و لحظهای هزاربار به تصمیماتش فکر کنه. لعنت به این هزارتوی به هم پیچیدهی علت و معلولی پدیدههای دنیایی که میتونه یه حرکت ساده رو بگیره و یه فاجعهی بزرگ تحویل بده.