دیشب اومده و نیومده، رسیده و نرسیده رفتم تا به جایزه مسابقه نام وبلاگ آن سوی مه فعلی و طوطی و صاحبش قبلی برسم. خستگی هم حالیم نبود. نمیشه که از چلوکباب سلطانی گذشت میشه؟ به هر حال این روزا دائم تو حرکت بودم. پریروز با مانی عالیجناب کرم و پژمان یه وجب خاک اینترنت بودم. مسافت طی شده بسیار زیاد بود. فکرشو بکنید از سر گاندی تا ظفر پیاده رفتیم. بعدش از اون جا تا کافه شوکا هم پیاده رفتیم. از کافه شوکا تا پارک ملت و از پارک ملت تا میدون ونک بازم پیاده رفتیم. بعدشم اومدم کافی نت و یکی دو ساعت کار کردم و بار و بندیلم رو جمع کردم رفتم به سمت لاهیجان و صبح که رسیدم رفتم اداره نظام وظیفه. تا ظهر اون جا بودم. از اون جا هم اومدم خونه و ناهار خوردم و دوباره حرکت به سمت تهران. از میدون آزادی به چهار راه ولیعصر و از اونجا به رستوران شاندیز جردن. به هر حال این مورد آخر جاتون خالی بود واقعاً. پدرام یه جور دیگه و تلخون، رضا عرایض و هم وبلاگیش بنفشه، ایرج آنسوی مه (طوطی و صاحبش) و من و اینجانب و خودم و نورهود و عصیان و نیما.
یکی نیست به من بگه خسته نباشی با این همه تحرک؟
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.