برایم جالب بود. یعنی مدتهاست که شنیدن این گونه حرفها از شما برایم جالب است و تنها لبخندی به آنها میزنم. گاهی فکر میکنم، انسانی با این مشخصات در ضمیر واقعیش چه میگذرد؟ این نوشته آخرتان کمی بیشتر از یک لبخند برایم به ارمغان آورد. اشتباه نکنید. من برای شخص شما احترام زیادی قائلم. اما یک بار دیگر نوشتهتان را بخوانید. این اولین باری نیست که دیگران را بیجهت متهم میکنید. یک بار دیگر با نیش و کنایه گفته بودید که لحن طومارمان شبیه آی تی اللهیهای ایران است. با خود گفتم که منظور حدر تنها ذکر شباهتهای نوشتاری بوده و یا شاید این کلمه را به تازگی ساخته و الان موقعیتی پیدا کرده که میخواهد به کارش بگیرد. اما در نوشته آخرتان گویا خیلی عصبانی بودید. همه را به یک چوب راندهاید دوست عزیز. بگذارید بیپرده با شما سخن بگویم. من هم اهل چاپلوسی و قرض دادن نان برای روز مبادا نیستم. اما دوست عزیز اینکه شما را ابوالبلاگر بدانند خیلی بهتر است تا خودتان هم خود را ابوالبلاگر بخوانید. نگذارید واژه ابوالبلاگر تبدیل به واژهای طنزگونه شود. یکبار دیگر متن طومار را بخوانید. دقت کنید که در آن به مسدود شدن سایتهای شخصی مستقل هم اعتراض شده. نمیدانم چرا فکر کردهاید که این اعتراضها از جانب گروههای خاصی هدایت میشود؟ دوست عزیز اشتباه گمان بردهاید. این طومار را من تنظیم کردم. اگر هم کمی فاصلهتان را از دیگران کم کنید، خواهید فهمید که به جایی وابسته نیستم. دوستان دیگر هم زحمت ترجمه آن را کشیدند که خوشبختانه آنها هم به جایی وابسته نیستند. بسیاری از کسانی که آنرا امضا کردهاند را میشناسم. باید بگویم که آنها هم به جایی وابسته نیستند و یا اگر هم باشند، هنگام امضای آن، آزادی وبلاگها مد نظرشان بوده. خیلیهایشان هم اصلاً فیلتر نشده بودند، اما آنرا امضا کردند. تمام این ماجرا حاصل یک تفکر جمعی بود. لحن شما را به هیچ وجه درک نمیکنم. لابد ادبیاتتان دیگر ادبیات نوشتههای اولتان نیست. مسائل ناگفته بسیار است. مسائلی که شاید فاصلهها و شاید تمجید اطرافیانتان مانع رسیدنشان به گوشتان شده. میخواهید بشنوید؟ بگذارید برخی را برایتان بازگو کنم. از من کینه به دل نگیرید. من را تنها یک راوی بدانید. میدانید که میگویند حسین فکر میکند که مترادف فارسی وبلاگ میشود سردبیر خودم؟ میدانید که میگویند اگر بهترین خدمت را برای وبلاگهای ایرانی بکنی و حسین در آن نقش اول را بازی نکند، محال است که از آن حمایت کند؟ میدانید که میگویند حسین عاشق شهرت است؟ میدانید که میگویند حسین تنها فعالیتهای خود و اطرافیانش را بزرگ میکند؟ میدانید که…
من شاید با خیلی از این میدانیدها موافق نباشم. اما تمامشان را بارها به گوش شنیدهام. حسین عزیز، خیلی از ماها شروع وبلاگنویسی خود را مدیون راهنمای ساخت وبلاگ شما هستیم. خیلی از ماها وبلاگتان را می خوانیم. خیلی از ماها در فعالیتهای شما مثل سایت صبحانه شریکیم و در آن مینویسیم. اما کمی فروتن باشید دوست عزیز. کمی دید خود را گستردهتر کرده و خود را مانند سابق به وبلاگنویسان ایرانی نزدیک کنید. این سرزمین وبلاگستان، سرزمین سلسله مراتب نیست. اینجا هر کسی بهتر بنویسد، محبوبتر میشود و هر چه مردمدارتر باشد، موجهتر. این را هم بدانید که شما خیلی خوششانس هستید که سکوت بزرگوارانه دیگران را در مقابل توهینهایتان نظارهگر میشوید. دوست عزیز صریح میگویم، دیکتاتور هیچ کجا محبوب نیست حتی در سرزمین وبلاگستان.
یک نکته را مدتهاست که میخواهم بگویم که تا کنون به هزار دلیل دربارهاش سکوت کردم. هنوز یادمان نرفته است که برای تولد یک سالگی وبلاگها، پیشنهاد کاری مثبت را میدادید. و باز یادمان میآید که برای آوردن مطلبی از نوشتههایتان در کتاب وبلاگستان، شهر شیشهای تقاضای حقالتألیف کردید. کما اینکه نویسندگانی که جوایز ادبی بردهاند با تواضع مطلب خود را برایمان ارسال کردند و همان طور که میدانید خبر چاپ آِن کتاب چند روزی در صدر سایتهای ممیوفکچر فارسی و متافیلتر و بلاگدکس و سایتهای مشابه بود و توجهی هم از شما برنیانگیخت تا به آن اشارتی کنید، حال آنکه تاثیر وبلاگهای آمریکایی بر سیاست آمریکا، تأثر شما را بر میانگیزد. چه پاسخی بر این تناقضهایتان دارید؟
میدانم که این نوشته را میخوانید. برایم مهم نیست که جوابی به آن بدهید یا نه و این بار هم با نادیده انگاشتن از کنارش بگذرید. اما حقیقتاً انتظار دارم که کمی به این نوشتهها فکر کنید شاید رویهای جدید را آغاز نمایید.
با احترام
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.