امروز انگاری مثل اروپاییها زندگی کرده باشیم. مثل یکشنبههای اونا انگاری یه روز تعطیل بود. فقط نرفتیم کلیسا. امروز یه گردهمایی کوچولو به مناسبت یک سالگی دوهفته نامه اینترنتی فروغ بود. شهاب عزیز هم که ما رو قابل دعوت دونسته بودن و ما هم مشتاق دیدار دوستان… با سامان رفتیم به محل جشن یعنی کافه بلاگ و به عبارتی گل بود و به سبزه نیز آراسته شد. دیدیم برو بچس و رفقای دیگمون اونجا ولو هستن و ما هم از خدا خواسته چنان چتری انداختیم اونجا که با طوفان هم از جا کنده نمیشد. علاوه بر دوستان فروغ، اراذل اوباش دیگر عبارت بودند از آیدا، محمد و نوید. بعدش هم حمید رو دیدیم و در دنباله ماجرا وحید و مجید اومدن. بعدش هم که رفتن باز ما نشستیم اونجا چون یه قرار کوچولوی مصاحبه داشتیم با بچههای دو هفتهنامه شاتوت درباره کتاب وبلاگستان، شهر شیشهای. القصه تا ساعت نه و نیم اونجا بودیم تا این که یادمون اومد که خونه و زندگی هم برقراره. فردا هم امتحان زبان دارم حالا چیکار کنم؟ (به شیوه بازم مدرسهم دیر شده حالا چیکار کنم؟)
یکی منو واسه درس خوندن ارشاد کنه پلیز!
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.