این گفتوگو توسط آیدین فاتح و نوید محبی انجام و در مجله اینترنتی شاتوت منتشر شده است.
ساعت ۸ شب در کافه بلاگ واقع در میدان محسنی. گفتگو با سه وبلاگنویس قدیمی در رابطه با کتاب وبلاگستان شهر شیشهای. کتابی متفاوت در میان منتشرشدههای سالهای اخیر. مجموعهای از نوشتههای وبلاگهای فارسی که به همت این گروه کاملا وبلاگی جمعآوری شده است.
نیما اکبرپور ۲۹ ساله است و نرمافزار خوانده است. مدتهاست که وبلاگ عصیان را مینویسد از دی ماه سال ۸۰. سامان مسعودی هم ۲۶ سال دارد و مهندسی عمران خوانده است. خودش میگوید که به کامپیوتر علاقه دارد و شغلش هم در همین رابطه است. روی جاده نمناک، پانزده یا شانزدهمین وبلاگ است و سامان از این نظر جزو پیشکسوتان است. وحید قاسمی هم به قول خودش سالهاست که دانشجوی معماری است و ۲۵ سال دارد. وبلاگش اسمهای دیگری داشته است ولی مدتهاست که به اسم میم مینویسد.
– ایده اولیه یک کتاب که حاوی مطالب وبلاگها باشه چه جوری شکل گرفت؟
سامان: تابستون ۸۱ رضا که وبلاگ غریب آشنا رو مینوشت و ما به اسم وبلاگش میشناختیمش، یک ایمیل به ما زد و گفت که میخوام یه تیکه از وبلاگها رو جمعآوری و چاپ کنیم. اول ۴-۵ نفر بودیم و یه جا جمع شدیم و صحبت کردیم. بعد آیدا اومد. رضا که وبلاگ عرائض رو مینوشت اضافه شد. مانی و حبیب که وبلاگ عالیجناب کرم رو مینوشتن اومدن و شدیم یه گروه.
– وبلاگها چه جوری انتخاب شدن؟
سامان: بعد از اینکه با خودمون قرارهامون رو گذاشتیم، یه فراخوان گذاشتیم برای وبلاگنویسان. حول و حوش ۳۰۰ تا ۳۵۰ وبلاگ رو انتخاب کردیم و بهشون ایمیل زدیم که اگه میخواید چند تا از مطالب وبلاگتون رو برای ما بفرستین.
وحید: حدود ۱۷۰ ایمیل جواب رسید. البته به دلایل مختلف مثل کم بودن بعضی از مطالب یا ناقص بودن یا دلایل دیگه بعضی از مطالب حذف شد و یه چیزی حدود ۱۵۰ تا مطلب چاپ شد. البته حدود ۱۰ تا وبلاگ هم خارج از دعوتهای ما مطالبشون رو فرستادند که اونا هم تو کتاب هست. میشه گفت تو اون تاریخ چیزی حدود ۹۰ درصد وبلاگها دعوت به همکاری شده بودند.
سامان: اکثر وبلاگهایی که میشناختیم بودن.
– از نظر محتوی مطالب فیلتری هم وجود داشت؟
سامان: ما هیچ فیلتری در وهله اول نداشتیم. ولی در فرمها نوشته بودیم که مطلبی بفرستید که قابل چاپ باشه.
– کتاب موضوعبندی خاصی داره؟
سامان: هیچ موضوعبندی خاصی نداره. و دقیقا عین خود وبلاگها میمونه. تو این کتاب از یک جوون ۱۴-۱۵ ساله تا یک نویسنده حرفهای که کتابش جایزه هم برده، نوشته هست.
– هدف اولیه که باعث شکلگیری این کتاب شد چی بود؟
نیما: وقتی که ما میخواستیم این کار رو شروع کنیم، پدیده وبلاگ اینقدر عمومی نشده بود. ما یک هدف بزرگ داشتیم. اینکه بیایم یه کتاب درست کنیم با محتویات وبلاگ، تا افراد کتابخونی که با اینترنت به طور کلی آشنا نیستن، با اینترنت و خصوصا وبلاگ آشنا بشن. بگیم که آقا این همه تبلیغات منفی که در مورد اینترنت میشه درست نیست. شاید این واسطه آشتی این افراد با اینترنت بشه. هدف دوم این بود که افراد با این کتاب خودشون رو بشناسونن. عده زیادی بودن که قلم خوبی داشتن ولی به خاطر مشکلاتی که چاپ و نشر در ایران داره نتونسته بودن خودشون رو معرفی کنن. مثل خود ما.
سامان: ما هدفمون نشون دادن محتوای فارسی روی اینترنت به اشخاصی بود که شناختی نسبت به اینترنت ندارن.
– محتوای فارسی وبلاگها؟
سامان: محتوای فارسی و بخش عمده اون، وبلاگ.
نیما: شما یک کلمه فارسی رو Search کنید ببینید که از ده تا چند نتیجه وبلاگه.
– حالا خود وبلاگ چه مزایایی نسبت به کتاب و نشریات چاپی داره؟
نیما: وبلاگ یک مزیت بزرگ داره که اون هم به خاطر ماهیت اینترنت. وقتی که یک نفر وبلاگ مینویسه اولا یک چیزی به عنوان نظرخواهی داره. این کمک میکنه تا بتونه خوانندههاش رودررو ارتباط برقرار کنه. جواب افراد رو بده یا اگر سوالی مطرح شده بود جواب بده. یا نظر خوانندههاش رو در مورد هر مطلبش بدونه.
یا مثلا ما در کتاب نمیتونیم لینک بدیم. وقتی که من میخوام در مورد مطلب یک وبلاگ دیگه حرف بزنم و بخوام به اصل مطلب ارجاع بدم، بهراحتی این کار رو با لینک انجام میدم. و تفاوتهای دیگهای که به خاطر ماهیت اینترنت به وجود میاد.
– این سوال پیش میاد که وبلاگ با این امکانات با نفس کتاب هم خوانی داره؟ یعنی این کتاب شکلش با روح وبلاگ در تناقض نیست؟
نیما: باید این رو در نظر بگیرید که ما این کتاب رو برای اهالی وبلاگ منتشر نکردیم. این کتاب برای غیروبلاگیهاست تا بیان و با این پدیده آشنا بشن. آدرس همه وبلاگها هم توی کتاب موجوده. افراد غیروبلاگی میان این به وبلاگ علاقهمند میشن یا حتی خودشون وبلاگ میسازن. ضمیمه آموزش وبلاگسازی هم تو این کتاب هست که میتونه راهنمای خوبی برای خوانندهها باشه.
وحید: به غیر از چیزی که نیما میگه، اعتقاد خود من این بود که این کار داشت یک ادبیات نو رو شروع میکرد. یعنی ادبیات نسلی که شاید خودشون کتابخون نبودن یا با کتاب آشنا نبودن ولی شروع کردن به نوشتن و یاد گرفتن. فهمیدن که باید برن ۴ تا نوشته دیگران رو هم بخونن. عادت نوشتن و خوندن ایجاد شد. چکیدهای از اون ادبیات تو این کتابه و این کتاب خیلی خوب میتونه این رو نگهداری کنه و حتی یک سند تاریخی بشه. بگه نسل جوون ما، نسلی که تو این سالها بودن، چه جوری حرف میزدن؟ چی مینوشتن؟ کلامشون چی بود؟ درسته یک سری چیزها رو در این برگردان کردن از دست دادیم، ولی خیلی چیزها هم بهدست آوردیم. مثلا همین وبلاگ بچه جنوب شهر که دیگه نمینویسه. با نوشتهای که تو این کتاب داره برای همیشه اون طنز زیباش که خیلی مخاطب داشت حفظ شده.
– به نسل اشاره کردین. این نسل دهه ۵۰ که تو مقدمه کتاب هم بهش اشاره شده چی داره که بقیه ندارن؟ شروعکننده وبلاگ هم همین نسل دهه ۵۰ بوده؟
نیما: ما نسل اوایل انقلاب هستیم. زمان ما شرایط خاصی بر جامعه حاکم بود. خیلی از ما نمیتونستیم حرفمون رو تو یه روزنامه یا مجله بزنیم. حرف واقعی خودمون رو، و وبلاگ این مجال رو برای ما ایجاد کرد. شرایطی که بتونیم به زبون خودمون صحبت کنیم. به خاطر شرایطی هم که داشتیم حرف برای گفتن زیاد بود. حرفهایی که سالها انبار شده بود. حتی یک غرغر ساده که دوست داشتیم اونو فریاد بزنیم.
شما تاریخ وبلاگ رو نگاه کنید. سلمان که اولین وبلاگنویسه برای همین نسله. حسین درخشان به عنوان کسی که یک راهنما نوشت و این مساله رو اشاعه داد متولد ۵۳ و برای همین نسله. میشه گفت ۹۰ درصد بار وبلاگ روی همین نسل بوده.
سامان: البته ما نمیگیم وبلاگ برای نسل ماست. از یه بچه ۱۴-۱۵ ساله وبلاگنویس داریم تا یک فرد میانسال. مثل آقای رضا قاسمی که هم مطلب فرستاد و هم خیلی تشویقمون کرد. نوشتهاش در کتاب هست و کتابش هم که خیلی جایزه برده.
– گفتین ایده اولیه کتاب برای این بود که مردم رو با وبلاگ آشنا کنید. در حال حاضر تعداد وبلاگها واقعا زیاده و وبلاگ یک مساله عمومی شده. حالا هم این کتاب کاربرد خودش رو داره؟
سامان: ممکنه هر کسی که اینترنت رو بشناسه، وبلاگ رو هم بشناسه اما مگه چند درصد از مردم خود اینترنت رو میشناسن؟ همینکه این کتاب توی قفسه یک کتابفروشی باشه و هر کس که رد میشه، یک نگاه بندازه و احتمالا کنجکاو بشه و ورق بزنه ما به هدفمون رسیدیم.
– به نظر شما افراد بزرگسال و میانسال هم مخاطب کتاب قرار میگیرن؟
نیما: اگر این اتفاق بیفته، ارتباطشون با نسل حاضر خیلی راحتتر میشه. اینجا یک کانال برای شنیدن حرفهای بیپرده بچههاشونه.
– یک جلد از این کتاب منتشر شده. به نظر شما روند انتشار همچین کتابهایی میتونه ادامه پیدا کنه؟ مثلا از طرف گروه شما؟
وحید: من فکر نمیکنم. لااقل از طرف گروه ما نه فقط ممکنه همین کتاب با اصلاحاتی به چاپ دوم سپرده بشه.
سامان: من هم فکر نمیکنم. هدف ما در همین یک جلد تامین شده.
نیما: تنوع وبلاگها خیلی زیاد شده. نمیشه مجموعه جدیدی درست کرد که همه وبلاگها رو شامل بشه. دوم اینکه این کتاب چکیدهای از روح کلی وبلاگهاست. من فکر میکنم اگر هم چاپ بشه، تخصصیتر میشه.
سامان: هدف ما تامین شده.
نیما: درسته. هدف مقطعی ما اون زمان انجام یک کار گروهی وبلاگی بود. و این هدف تامین شد. ولی الان هدفهای دیگهای جلوی ماست. برنامهریزیهای دیگهای داریم. وبلاگ وارد زندگیمون شده و دیگه به عنوان تفریح و جایی که خودمون رو خالی کنیم نیست. از یک دیدگاه برامون شغل شده و از نظر ژورنالیستی هم سکوی پرتابمون شده. کار تو روزنامهها و مجلات و… . الان ارتباط وبلاگی خیلی عمیقتر شده مثلا اگه من دنبال یک وکیل یا گرافیست بگردم سعی میکنم این کار رو از وبلاگم انجام بدم.
وحید: الان بچهها مثلا میخوان دوربینشون رو بفروشن، تو وبلاگشون مینویسن و نتیجه هم میگیرن.
– این کار هم این خصوصیت رو داره. یعنی یک کار گروهی توسط وبلاگنویسها؟
سامان: از جمعآوری مطالب تا آخرین مطالب، چاپ تا مجوز و طراحی روی جلد تا حتی مراکز فروشش. مراکز فروش این کتاب هم صاحبان وبلاگنویس داره. غیر وبلاگنویس تو این کتاب یک ذره هم جا نداره.
– یعنی شما برای انتشار کتاب هم دست به دامان وبلاگ شدین؟
وحید: تقریبا بعد از اینکه مطالب توسط گروه ۷-۸ نفری جمعآوری شد، احساس میشد که یک نفر باید سرمایهگذاری و مسئولیت کار رو به عهده بگیره. ناشرانی بودن که دوست داشتن کار رو دست خودشون بگیرن و تمام مسئولیتهاش رو به عهده بگیرن ولی ما نمیخواستیم کار رو از دستمون در بیارن. اون وقت دیگه نمیتونستیم در مورد کار اظهار نظر کنیم. دیگه از اینجا به بعد کار گروهی جواب نمیداد. کار اون گروه جمعآوری مطلب و پشتیبانی معنوی از کتاب بود. همین حمایتی که الان از کتاب میبینیم. همین بود که من پیشنهاد دادم که امور فنی و سرمایه گذاری مادیش رو انجام بدم.
– سود مالی هم داشته تا اینجا؟
وحید: هنوز نمیشه اظهار نظر کرد. الان ۳۰۰۰ جلد از این کتاب منتشر شده که ۳۰۰ جلدش پخش شده تا الان (تاریخ مصاحبه ۱۵ روز پیش). سایت سخن هم فروش کتاب رو بهصورت آنلاین در تهران و خارج از کشور بر عهده داره.
– خود وبلاگنویسها از کتاب حمایت کردن؟
وحید: خیلی زیاد. ۹۰ درصد. راضی بودیم.
– برسیم به مجوز و مشکلاتی که با ارشاد پیش اومد…
وحید : ما تو فرم از وبلاگنویسها خواستیم چیزی که قابل چاپ باشه ارسال کنن. شاید ۸۰ درصد رعایت کردن. یک مقداری خودمون حذف کردیم تا جایی که مطالب ضربه نخوره… ما هیچ خط قرمزی رو نشکوندیم.
– خب پس مشکل سر چی بود؟
وحید: ۳ ماه طول کشید تا ما مجوز گرفتیم. گفتن دو تا مطلب رو حذف کنیم. ما هم حذف کردیم و مجوز گرفتیم و کتاب چاپ شد. در کل با آزادی اطلاعات و گردش اطلاعات تو این کشور مشکل هست. این کتاب هم آزادی گردش اطلاعاته. شاید رو خط به خطش ایراد نمیگرفتن ولی روی ایده کلی ایراد میگرفتن.
– چقدر از عملکرد ارشاد راضی بویدن؟
وحید: معلومه که هیچی. (خنده جمع)
– ولی الان این کتاب چاپ شده. میتونستن اجازه چاپ ندن.
نیما: بحث اینترنت کلا حساسیت برانگیزه . هنوز هم مسئولین ما با اینترنت مشکل دارن. شاید به خاطر ناآشنایی. خیلی از مسئولین ما ایمیل رو که سادهترین وسیله ارتباطه، ندارن. اینترنت یه جوری مثل ماهواره شده که همه فکر میکنن تمام کانالهاش غربزدگی و سکس و فیلمهای پورنو است.
– البته واقعا دید بدی در ذهن مردم ایجاد شده.
نیما: یک مقدار خبرگزاریهای خارجی مقصر بودن. وقتی یک رسانه معتبر تیتر میزنه که پرخوانندهترین وبلاگ فارسی، وبلاگ یک فاحشه است چه انتظاری از مردم وجود داره.
سامان: آقا نیما شما به تئوری توطئه معتقدید مثل اینکه؟ (خنده جمع) من فکر میکنم اینکه پرخوانندهترین وبلاگ یک وبلاگ سکسی و ناجوره فقط مربوط به ایران نمیشه و همه جای دنیا همینجوریه. ولی تمام وبلاگها رو شامل نمیشه و یک بخش کوچیکه که ما میتونیم تو وبلاگستانمون اون رو نادیده بگیریم. تو خیابون هم یک آدم میتونه مبتذل باشه.
– به چقدر از خواستههاتون در مورد کتاب رسیدین؟
وحید: فکر میکنم فقط زمان رو از دست دادیم.
سامان: ما هدفمون این بود که برای سالگرد وبلاگها کتاب رو چاپ کنیم که با یک سال تاخیر این کار انجام شد.
– شهر شیشهای یعنی چی؟
سامان: یعنی این که شما قسمت شخصی و خصوصی زندگیتون رو به همه نشون میدین. یعنی شما هیچ چیز مخفی ندارین. مثل خونهای که هر کاری میکنین، همه میبینن. وبلاگها هر کدوم میتونن یک خونه باشن که همه میتونن توی خونه رو ببینن.
نیما: این خونه در کنار هم میشن شهر. شهری شیشهای.
– معنی لغوی خود وبلاگ چیه؟
نیما : لاگ یعنی گزارش و وبلاگ یعنی همان گزارش تحت وب.
– شما یک واژه فارسی برای وبلاگ انتخاب کنید.
سامان: من فکر نمیکنم واژهسازی برای وبلاگ خیلی درست باشه. من ترجیح میدم به جای اینکه بگم تارنگار یا تارنوشت یا نوشتههای روی یه چیزی ترجیح میدم بگم وبلاگ.
– الان هر کس که میتونه تایپ کنه میره یه وبلاگ میزنه. تعداد وبلاگها هم خیلی زیاد شده. پایان این مسیر کجاست؟ پایان وبلاگنویسی چیه؟
سامان: یه موقعی بود که اینترنت فقط سایتهای خارجی بود و چت با ایرانیها. همون چتها برای خیلی از ما رسید به وبلاگ.
نیما: واقعا پیشبینی مشکله. خیلی از وبلاگها رسیدن به کارهای گروهی مثل مجلات الکترونیکی. برای بعضی از نهادها و شرکتها وبلاگ میشه یه حالت روابط عمومی در کنار سایتهای رسمیشون. کاری که الان شروع شده. البته من امیدوارم افرادی که سالها پشت دوربین بودن یا تو روزنامه مینوشتن بیان و وبلاگ بنویسن. اتفاقی که تو کشورهای دیگه افتاده. هنرپیشهها و سیاستمداران و خیلی از ورزشکاران خارجی وبلاگ دارن.
سامان: وبلاگها مشابههای خودشون رو تقریبا پیدا کردن. به هم لینک میدن. دور هم جمع میشن. کارهای گروهی میکنن و در عین حال به خاطر خاصیت تمرکزگریزی، وبلاگها کارشون رو مستقلا ادامه میدن.
– یه سری حرفهایی یر مساله لینک دادن به وبلاگهای تازهتاسیس پیش اومد. میگفتن که وبلاگهای قدیمی باندبازی میکنن و این حرفها. میشه توضیح بدین؟
سامان: خب ما همدیگر رو میشناسیم. شما اگه با ۴ تا دوستتون برین بیرون بهتون میگن باند. (خنده جمع)
– خیلیها الان میخوان شروع به نوشتن کنن. یا تازه سنشون رسیده یا تازه وبلاگ رو شناختن. اینها چه جوری مخاطبشون رو پیدا کنن؟
سامان: وبلاگی که نویسندهاش حرفی برای گفتن داشته باشه، مخاطبش رو پیدا میکنه.
نیما: این نوشتهها هستن که خواننده رو نگه میدارن. اگر وبلاگنویس خودش رو منزوی کنه، برای هیچ وبلاگی نظر نده و ارتباط برقرار نکنه، نتیجه نمیگیره.
– خودتون چه جور رابطهای دارید؟
نیما: همدیگر رو میشناسیم و این کتاب هم بهانهای شد که با هم آشنا بشیم. هر چند ممکنه مطالبمون به هم شبیه نباشه. مثلا خود من تعجب میکنم که رضا غریب آشنا چه جوری من رو انتخاب کرد.
وحید: من هنوز آیدا رو ندیدم (خنده جمع) رابطه فقط اینترنتی بوده.
– نظرتون راجع به وبلاگهای سیاسی چیه؟
سامان: طبیعیترین خاصیت وبلاگ همینه. حرفهایی که نمیشه هیچجا به راحتی بیان کرد، در وبلاگ به راحتی بیان میشه. همه مردم هم که تو ایران از سیاست سررشته دارن.
نیما: تو وبلاگها امکان این وجود داره که در مورد نظرات مختلف سیاسی بحث و تبادل نظر بشه.
– گفتین وبلاگها به صورت گروهی جمع میشن و نشریههای الکترونیکی رو به وجود میارن. که آخریش فکر میکنم نشریه لاره بود که بچههای بابل منتشر میکننش. یه توضیحی در این رابطه بدین؟
نیما: البته آخریش پلوتونیوم بود. داستان از اونجایی شروع شد که وبلاگهای گروهی به وجود اومد. این یک پله قبل از نشریات الکترونیکی بود. نشریات الکترونیکی دقیقا یک نشریه چاپیه که روی اینترنت قرار میگیره که نظم خاصی داره و رفتار نویسندههاش مثل ژورنالیستهای مطبوعات چاپیه.
سامان: البته حتما هم لازم نیست نویسندههاش کارشون رو از وبلاگ شروع کرده باشن. مثل خود شما که وبلاگ نداشتین و نشریه راه انداختین.
نیما: خیلی مشکلات در نشریات الکترونیکی وجود نداره. مشکل چاپ، مجوز، هزینه و غیره. مخاطبش هم میتونه در سراسر دنیا باشه.
– خودتون تا کی میخواید وبلاگ بنویسید؟
سامان: بستگی به شرایط داره. من خیلی وقتها فکر میکنم خسته شدم. دلزده میشم ولی بعد از مدتی دوباره مینویسم.
وحید: من که تا وقتی زن بگیرم (خنده جمع)
نیما: بستگی به شرایط داره. تا وقتی که حرفی برای گفتن داشته باشم.
– حرف آخر…
وحید: بعد از اینکه گروه ۷ نفره مطالب رو جمعآوری کرد و به من تحویل داد، دیدیم که بعضی مطالب ناقصه یا به اصلاح احتیاج داره. اینجا یک گروه ۴-۵ نفره به وجود اومد که به نویسندهها ایمیل میزدن و این مشکلات رو برطرف میکردن. میخوام از اونها هم تشکر کنم.
– مرسی از اینکه وقتتون رو به ما دادین.
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.