اگر این مطلب را پسندیدید، لطفا آن را همرسانی کنید!
همرسانی
یک دیدگاه
بیست و شش دسامبر ۲۰۰۳؟ اصلا باورم نمیشه. امروز چندم چه ماه و چه سالیه؟خدایا ما واقعاً پوستمون کلفت شده. باید یه مژدهی بزرگ به مردم بم داد. قراره چهارمین زمستونشون رو هم توی چادرهای باصفاشون و در دل طبیعت بگذرونن. چهار سال سیزده بدر. سیزدهای که هیچ وقت در نشد!
زهرا نه سالشه و میره کلاس سوم. الان دو ساله کنار کتابخونهی دانشکدهمون لیف حموم میفروشه و مشقهاشو هم همون جا مینویسه. میگه باباش داره توی بم خونهشونو میسازه تا برگردن. هر دانشجو که این حرف رو میشنوه یه سری تکون میده و یه لیف میخره. میخواد سیصد تا لیف که فروخت یه عروسک بخره. ما جز آفرین و بارکالله هیچی نمیتونیم بهش بگیم. وقتی برگرده به شهرشون و بفهمه که به یه کیسه خواب خیلی بیشتر از عروسک احتیاج داشته راجع به ما چی فکر میکنه؟ خدایا ما خیلی پوستمون کلفت شده.
نیما: تازه این وسط ممکنه خیلی از بازموندهها از بدبختی معتاد شده باشن. خیلیها.
بیست و شش دسامبر ۲۰۰۳؟ اصلا باورم نمیشه. امروز چندم چه ماه و چه سالیه؟خدایا ما واقعاً پوستمون کلفت شده. باید یه مژدهی بزرگ به مردم بم داد. قراره چهارمین زمستونشون رو هم توی چادرهای باصفاشون و در دل طبیعت بگذرونن. چهار سال سیزده بدر. سیزدهای که هیچ وقت در نشد!
زهرا نه سالشه و میره کلاس سوم. الان دو ساله کنار کتابخونهی دانشکدهمون لیف حموم میفروشه و مشقهاشو هم همون جا مینویسه. میگه باباش داره توی بم خونهشونو میسازه تا برگردن. هر دانشجو که این حرف رو میشنوه یه سری تکون میده و یه لیف میخره. میخواد سیصد تا لیف که فروخت یه عروسک بخره. ما جز آفرین و بارکالله هیچی نمیتونیم بهش بگیم. وقتی برگرده به شهرشون و بفهمه که به یه کیسه خواب خیلی بیشتر از عروسک احتیاج داشته راجع به ما چی فکر میکنه؟ خدایا ما خیلی پوستمون کلفت شده.
نیما: تازه این وسط ممکنه خیلی از بازموندهها از بدبختی معتاد شده باشن. خیلیها.