کلاس عربی… دوم راهنمایی… خانم مکی… ما سر کلاسیم. مریم میز اول است. با دو نفر دیگر که میگوییم نوچههای مریمند. نیمکت ها سه نفره است. من، سارا و دوستم -که این روزها حالش خوب نیست- ردیف یکی مانده به آخریم. روزهای محرم است و عشق و عاشقی و قصهها از دعوای پسرهای محل سر بلند کردن علم.
چند ماهی است که بزرگتر شدهایم. ۱۲سال و نیمهایم. دوست داریم بدانیم که بقیه هم بالغ شدهاند یا نه و دوست داریم به دروغ بالغشدن خودمان را انکار کنیم. حتی پیش مادربزرگ حتی پیش مردودیها که اطلاعات وحشتناکی دارند از همه چیز و حتی روی دیوارهای توالت نقاشیهای بد کشیدهاند…
ادامه مطلب زیبای بابونه رو از اینجا بخونین.
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.