حالم بده به گمونم. چرا؟ نمیدونم حقیقتش. شایدم میدونم نمیخوام بگم حتی به خودم. احساس میکنم همه چیز قاطی پاطی شده. هیچ چیز سر جای خودش نیست. وقتی که فکر میکنی یه کاری رو شروع کردی و حالا پا در هوایی. موندی وسط یه دو راهی. از یه طرف همه چیز داره میره رو به جلو از طرف دیگه احساس میکنی که اونایی که باید جدی باشن و همراهت، نیستن. شاید هم احتیاجی به جدی بودن ندارن، چون کارا خلاصه پیش میره حالا بد یا خوب. اصلا نمیدونم قراره یه روزی درست بشه یا نه؟ یا شاید هم قراره همین وضع بمونه! اگه اینجوری باشه مسلماً ادامهش کار مزخرفیه. جلوی کار اشتباه رو باید زود گرفت. میدونم نوشتن اینا هم فایده نداره. شاید فقط یه جور سبک کردن دل باشه که خیلی سنگین شده این روزا. شایدم تاثیر بذاره. البته بعید میدونم اصلا مهم باشه واسه کسی که باید باشه.
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.