مادام آنوفلیا یکی از نوادگان خانواده بنام و سرشناس آنوفل بود که سابقه اجدادیش به خاندان کولیسیده، یکی از اجداد باستانی میرسید. آن روز عصر که بیدار شد کش و قوسی به کمر باریکش داد و طبق عادت صدایش را در گلو انداخت و با ریتمی مناسب اپرای منحصر به فرد خانوادگیش را سر داد. این اپرا معروفترین موسیقی و قدیمیترین آوایی بود که در حافظه بشریت به خاطر سپرده شده. یک اپرای باستانی و باشکوه.
مادام آنوفلیا یک بیوه زن زیبا و در عین حال ترسناک بود. اعتقاد وافری به خون داشت و عقیده داشت که نوشیدن آن میتواند به بقای خانوادهاش کمک کرده و نسلش را حفظ کند. رازی که سینه به سینه و نسل به نسل حفظ شده بود و پس از هزاران سال دیگر سری محسوب نمیشد.
همسر مادام آنوفلیا یک هفته بعد از آشنایی مرده بود. نمونه کامل یک مرد خوب که جذب زیباییهای نوع ماده خود شده و بر خلاف مادام آنوفلیا، کوچکترین ارادتی به خون نداشت. مرد شاعری بود که سکوت در وجودش رخنه کرده بود. اشعار و نوشتههایش را توی دلش میخواند و ترجیح میداد از نوشابههای گیاهی برای تمدد اعصابش استفاده کند.
مادام آنوفلیا یک خصوصیت اخلاقی دیگری هم داشت. به معنای واقعی کلمه نژادپرست بود. تعصب عجیبی به خانواده خود داشت و خانوادههای معروف دیگری چون کولکس و آئدس را تحقیر میکرد. ادعایش هم این بود که اجدادش توانسته بودند در طول تاریخ سالانه میلیونها انسان را قتل عام کنند در حالی که اجداد آن دو خانواده دیگر چنین افتخاری نداشتند.
عصر آن روز هم مادام آنوفلیا گرگ و میش هوا از خانهاش که طبقه آخر یک برج بلند با منظرهای زیبا به سوی رودخانه بود، بیرون آمد و به سمت خانه همسایه طبقه پایینی رفت تا مأموریتش را به اتمام برساند. هوا به تازگی گرم شده بود و پنجره طبقه پایین باز بود. مادام آنوفلیا به آرامی از پنجره وارد شد و در حالی که اپرای مورد علاقهاش را زمزمه میکرد، به سمت مردی رفت که روی تخت دراز کشیده بود. بوی آزاردهندهای مشامش را آزرده میکرد. رگ بیرون زده و گرمای پوست مرد بیقرارش کرده بود. نزدیکتر رفت. بوی آزاردهنده لحظه به لحظه بیشتر میشد و روی دلش سنگینی میکرد. حالا به چند سانتیمتری مرد رسیده بود. سرش گیج میرفت و ناگهان دچار حمله شد. سکته یا چیزی شبیه آن. وقتی روی زمین سقوط میکرد، هنوز نمیدانست که مرد همان روز پشهکش جدیدی خریده است.
فردا هیچ روزنامهای تیترش این نبود: «مادام آنوفلیا درگذشت»
سلام.
جناب آقای اکبرپور، میتونم خواهش کنم که آرشیو برای لینکدونیتون بگذارید؟ تا اونجایی که من گشتم نبود.
منظورم فهرست موضوعی نیست. یه لینکی رو چند روز پیش اینجا دیدم، الان هم نمیدونم از نظر شما توی کدوم یک از دستهبندیها قرار گرفته.
به نظرم اینجوری خیلی بیشتر کمک بشه.
به هرحال ممنون.
نیما: دوست عزیز. مدتها هست که میخوام این آرشیو رو راهاندازی کنم. چیزی نزدیک به ۴۰۰۰ لینک توش هست که باید دستهبندی بشن بعضیهاشون و کمی هم ضیق وقت باعث شده که این کار عقب بیفته. به هر حال برام ایمیل بزن و بگو که اون لینکی که میخوای درباره چیه تا پیداش کنم و برات بفرستمش.
ضمناً فهمیدم که دستهبندی موضوعی مال پستهای خودتونه 🙂