زیگزاگ– با پایان یافتن جشنواره فیلم فجر، در هفتههای باقیمانده تا پایان سال خورشیدی، فیلمهای ایرانی آماده قرار گرفتن در برنامه نمایش سینماهای تهران و شهرستانها میشوند. فصل سینمایی بهار یا آن گونه که پخشکنندههای فیلم در ایران میگویند، «سزون عید»، آغاز رقابت تازهای برای فیلمها و فیلمسازان ایرانی است که این بار، نه برای دستیابی به سیمرغهای بلورین بلکه برای پیشتازی در فروش بلیت سینماها، صفآرایی میکنند.
گرچه چندین دوره است که شرط حضور در جشنواره برای نمایش عمومی فیلمها حذف شده و برخی تولیدات سینمایی، پیش از موعد جشنواره راهی سینماها میشوند، اما از همین حالا میتوان پیشبینی کرد که بحث برانگیزترین و مطرح ترین فیلمهای سینماها در سال آینده، از میان همان آثاری خواهند بود که در دوره ده روزه جشنواره بیست و پنجم به نمایش درآمدهاند.
بچههای ابدی
شناسنامه: نویسنده، کارگردان و تهیهکننده: پوران درخشنده/ بازیگران: شهاب سیدی، الهام حمیدی، هادی مرزبان، آهو خردمند، پانتهآ بهرام، مهدی میامی، فلور نظری، علی احمدیفر/ مدیر فیلمبرداری: حسین جعفریان/ تدوینگر: داود یوسفیان/
تولید: ۱۳۸۵، رنگی، ۱۱۸ دقیقه
نگار در آستانه ازدواج با سعید متوجه میشود که او تعهدی خانوادگی دارد که نمیتواند آن را به خاطر ازدواج نادیده بگیرد. نگار دچار تردید میشود که آیا برادر معلول ذهنی سعید را در آینده زندگی مشترک خود بپذیرد یا نه. کشمکش نگار با خود و سپس با خانوادهاش سرانجام با غلبه بر این تردید به پایان میرسد و سعید و نگار بر تصمیم خود برای ازدواج پابرجا میمانند. این زمان مصادف میشود با فرار علی برادر سعید از آسایشگاه و گم شدن او در شهر و سپس افتادن او در دام خردهفروشان مواد مخدر اما ماجراها با سرانجامی خوش به پایان میرسد.
فییلم «بچههای ابدی» پوران درخشنده چون کارهای قبلی او فیلمی احساسی و خانوادگی است. برانگیختن احساسات، جوهره و خط اصلی داستان فیلمهای درخشنده است که این بار هدفش به وضوح درگیر ساختن ذهنیت بینندگان با روحیه «معصومانه» معلولان ذهنی است. اما در این راه برخی سکانسها، بسیار طولانی شده و ضرباهنگ فیلم را کشدار ساخته است. گرچه بازی گرفتن از فردی که خود «سندروم داون» یا معلولیتهای مشابه دارد، در سینمای جهان و ایران بیسابقه نیست، اما کاری دشوار و پیچیده است. دشواری کار باعث نشده تا پوران درخشنده از عهده انجام آن برنیاید و پایان خوش داستان نیز با توجه به مضمون، ساختار و هدف آن معقول به نظر میرسد.
اقلیما
شناسنامه: کارگردان: محمدمهدی عسگرپور/ تهیهکننده: ناصر عنصری/ بازیگران: حسین یاری، پانتهآ بهرام، احمد مهرانفر، شاهرخ فروتنیان، احسان امانی، فرناز رهنما/ نویسنده: محمدرضا گوهری، محمدمهدی عسگرپور/ تدوینگر: بهرام دهقانی/ مدیر فیلمبرداری: مرتضی پورصمدی/ موسیقی: محمدرضا علیقلی/ تولید: ۱۳۸۵، رنگی، ۱۰۰ دقیقه
محمدمهدی عسگرپور کارنامه پرکاری داشته است؛ او که چندین فیلم کوتاه، بلند و مجموعه تلویزیونی ساخته، سابقه فعالیتهای اجرایی و مدیریتی هم دارد. عسگرپور پیشتر مدیر گروه کودک و نوجوان شبکه دو سیما، مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی و دبیر جشنوارههای بینالمللی متفاوتی از جمله جشنواره کودک و نوجوان، فجر و «جشن بزرگ سینمای ایران» بوده است.
داستان «اقلیما» حکایت زندگی خانوادگی عماد و سارا است که با شروع بیماری قلبی عماد بر هم میریزد. همسر او سارا، سابقه مشکلات روانی دارد و این بیماری قدیمی با ورود زنی نادیدنی و عجیب به زندگی آنها شدت میگیرد و او را تا مرز جنون میکشاند. درگیری قدیمی عماد با پدر ثروتمند سارا و شک خانواده همسرش به او، از یک سو و عشق بیاندازه سارا به پدر و همسرش از سوی دیگر، تقابلی نفسگیر را برای او به همراه میآورد. پس از کشته شدن رمزآلود سارا، عماد به عنوان مظنون اصلی به زندان میافتد تا آنکه بخشش پدر سارا باعث آزادیش میشود. با ورود منشی عماد، تصور خوب بودن او به عنوان یک مرد عاشق به هم میریزد و نقشهاش برای تصاحب ثروت سارا فاش میشود. در ادامه داستان همدستی او با منشیاش با ورود روح سارا و دخالتش در اتفاقات روزمره منجر به انتقام و مرگ عماد میشود.
«اقلیما» انتظارات بینندهای را که به تماشای یک فیلم ژانر وحشت آمده است، برآورده نمیکند. به عبارتی سادهتر تماشاگر امروزی دیگر با صحنههایی چون روشن شدن خود به خودی تلویزیون، پردههایی که در باد تکان میخورند و شبحهایی که لباس سفید بر تن دارند نمیترسد و عسگرپور که پیش از این فیلم مذهبی موفقی چون «قدمگاه» را ساخته بود، نمیتواند تماشاگر را درگیر پیچ و خم یک داستان جنایی کند. به همین دلیل داستان مورد نظر او به ناچار یادآور فیلمهای دیگری چون «شب بیست و نهم» ساخته حمید رخشانی است و به نظر نمیرسد که بتواند نمونه شاخصی از فیلمهای دلهره آور باشد و موفقیت تجاری کسب کند.
روز بر میآید
شناسنامه: کارگردان: بیژن میرباقری/ نویسنده، تدوینگر و تهیهکننده: سعید شاهسواری/ بازیگران: داریوش فرهنگ، یکتا ناصر، امیر آقایی، مهران رجبی/ مدیر فیلمبرداری: مهدی جعفری/ تولید: ۱۳۸۵، سیاه و سفید، ۹۰ دقیقه
کار تازه بیژن میرباقری مضمونی دارد که به تازگی کمتر اثری از آن میبینیم؛ داستانی از دوران انقلاب ایران. «روز بر میآید» داستان زن و شوهری است انقلابی که چند ماهی پس از انقلاب به سفری کوتاه به نقطهای کوهستانی میروند. مرد بلافاصله پس از رسیدن به مقصد به قصد مأموریتی چند ساعته به سوی تهران به راه میافتد و پس از بازگشت به همراه یکی از همسایهها که مهندسی با رفتار و هویت مشکوک است، متوجه رفتار غیرعادی همسر خود میشود. زن به روی مرد همسایه اسلحه میکشد چرا که صدای او، زن را به یاد بازجوی بیرحم خود میاندازد. در طول فیلم تمام تلاش زن این است که به شوهر خود گناهکاری مرد همسایه را ثابت کند در حالی که شوهرش در مقام یک حقوقدان انقلابی سعی دارد تا از اقدام عجولانه همسرش جلوگیری کند. این اتفاقات در نهایت منجر به اعتراف همسایه و زخمی شدن زن، توسط او میشود.
فیلمبرداری و تدوین فیلم، آشکارا از نقاط قوت آن هستند. برشهای کوتاه تصاویر توانسته تا حد زیادی حس دلهره را به بیننده منتقل کند و کاستیهای برخی ترفندهای تصویری، همچون نگاتیو کردن رنگهای بعضی از صحنههای فیلم را بپوشاند. در مجموع میتوان ادعا کرد که بازیهای قابل قبول توانسته است به داستانی ساده جان بدهد تا صرفاً تصویری کشدار از یک واقعه گروگانگیری نشود.
رئیس
شناسنامه: نویسنده، کارگردان و تهیهکننده: مسعود کیمیایی/ بازیگران: فرامرز قریبیان، امین تارخ، پولاد کیمیایی، مهناز افشار، لعیا زنگنه، داریوش ارجمند/ مدیران فیلمبرداری: علیرضا زریندست، اکبر ناظمی/ تدوینگر: مصطفی خرقهپوش/ موسیقی: فرزین قرهگوزلو/ تولید: ۱۳۸۵، رنگی، ۱۱۰ دقیقه
«رئیس» مسعود کیمیایی از جمله فیلمهای انگشتشماری بود که بسیاری از تماشاگران در طول جشنواره انتظار دیدنش را میکشیدند؛ شایعات گستردهای درباره احتمال نمایش یا عدم نمایشش به راه افتاد و عاقبت در نیمه جشنواره به نمایش درآمد. کیمیایی به علت وجود مشکلات فنی در صدای فیلمش از هیأت داوران تقاضا کرد تا آن را از مسابقه خارج کنند اما «رئیس» با همان کیفیت توانست عده زیادی را به سالنها بکشاند.
«رئیس»، داستان پدری فراری و تبهکار (فرامرز قریبیان) است که به همراه یک دوست پلیس برای نجات پسرش (پولاد کیمیایی) به ایران میآید. حضور «طلا» (مهناز افشار) در فیلم، مثلثی عشقی را ایجاد کرده که رأس دیگرش، یک خلافکار دیگر است. این رابطه سهگانه، جان پسر «رئیس» را که او هم به خلافکاری آلوده شده است، به خطر میاندازد. دزدیده شدن «طلا» و بردن او به میهمانی «رئیس» که سرسلسله خلافکاران است، سرانجام به نجات پسر میانجامد. در حالی که تماشاگران تصور میکنند که ماجراهای پایانی فیلم به کشته شدن رئیس منجر شده، اما در نهایت آشکار میشود که این تصور خطاست و رئیس همچنان زنده است.
«رئیس» فیلمی است که امید به موفقیت تجاری آن در سینماها میرود اما خط داستانی نامناسبی دارد. آکنده از دیالوگهای خاص کیمیایی است که طرفداران و منتقدان خاص خود را دارد. همه فیلم پر است از جای پای ادبیات کیمیایی و نمادهای مورد علاقه او. نوع داستان «رئیس» به گونهای است که ناخودآگاه ادامه فیلم پیشینش، «حکم» تلقی میشود. کیمیایی در ساختههای آخرش نشان داده که معتقد به جامعهای زیرزمینی در ایران است که گروههای مافیایی بر آن حکم میرانند. لایهای از اجتماع که شباهت غیرقابل انکارش با لایههای اجتماعی ایتالیا باعث شده تا برای تماشاگر همان قدر هم غریبه باشد.
ببین من چه با معرفتم
سلام دوست عزیز (دوست زمان قرار وبلاگی شیرخوارگاه). میتونی تو این امر خیر شریک باشی؟ این یه جور بسیج وبلاگیه. وقت هم کمه میدونم تو امر خیر همه پایه هستن…
فیلمی که با سانسور میره جشنواره، بعد از جشنواره دیگه معلوم نیست چی از آب در بیاد.
خواهیم خواند رئیس