نمیدانم چند نفر از شما کاظم فائقی را میشناسید. یک بار هم نوشتم کاظم فائقی ستوننویسی بود که سالها پیش در ماهنامه دانشمند ستونی مینوشت و در آن یاد میداد که چگونه با چیزهای دمدستی در خانهامان چیزهای بدرد بخور بسازیم. بعدها هم کتابهایی منتشر کرد با همین مضامین یا مسائلی با محتوای معماهای ریاضی. به هر حال نویسنده محبوب من بود. امروز ایمیلی دریافت کردم از این نویسنده و مترجم خوب که توضیحی بود درباره اتفاق ناخوشایندی که برایش در نمایشگاه کتاب افتاد. متن این ایمیل را به درخواست خودشان منتشر میکنم:
فرزندان و سروران عزیزم
از اینکه هنوز نام مرا فراموش نکردهاید متشکرم. از اینکه یک عمر برای نوجوانان قلم زدهام، احساس لذت میکنم و مخصوصاً که بعد از این همه سال در یادشان ماندهام خوشحال میشوم. شما از مطالب مربوط به ۵۰ سال پیش و مجلات آن زمان صحبت کردهاید. ولی بد نیست بدانید که من هنوز هم مینویسم. و احساس میکنم که هستم.
امسال هم چون سالهای گذشته، چند روز مانده به افتتاح نمایشگاه کتاب از تبریز به تهران آمدم تا اولین روز در آنجا باشم و کتاب انتخاب کنم. از تعیینکنندگان محل نمایشگاه گله دارم. آنجا محل نماز و دعا است نه محل نمایشگاه کتاب. آن روز در رواقها و شبستانها که خیلی مفصل بودند گشتم و کمتر کتاب دلخواه بدست آوردم. مخصوصاً برای اخذ کتاب خارجی از هفتخوانها گذشتم ولی متأسفانه کتابهای خوب در کمتر از سه ساعت تمام شده بود. در غرفه دیگر کتابهای ریالی نیز فقط کتاب را پیشفروش میکردند. از خرید آنها نیز صرف نظر کردم زیرا کتابهای پارسالی را هنوز نگرفته بودم. خلاصه بعد از شش هفت ساعت خسته و خراب و تشنه و گرسنه برمیگشتم که به علت سراشیبی شدید مسیر برگشت با صورت زمین خوردم و صورتم پر خون شد. تصویر حادثه را در این سایت میتوانید ببینید.
خوشبختانه از ضربه و خونریزی مغزی جهیدم ولی متأسفانه استخوانهای درشتنی و نازکنی دست چپم هر دو شکستند و پس از این حادثه تلخ دعاگویان به بانیان این نمایشگاه، به تبریز بازگشتم. اکنون از نوک انگشتان تا زیر بغل من را گچ گرفتهند و فعلاً از نوشتن معذورم و از جوانان و نوجوانان عذرخواهی میکنم و برای آنها روزگاری خوب و آیندهای خوش آرزو میکنم.
کاظم فائقی
تبریز
بیستم اردیبهشت ۱۳۸۷
در کشورى که سرانه روزانه کتابخوانیش کمتر از سرانه روزنه شاشیدن باشه یعنى کمتر از ۲ دقیقه در نمایشگاه کتابش باید هم سر آدم بشکنه!!!
من هم یک زمانی کتابهای ایشان را داشتم. ممنون بهخاطر خبررسانی مفیدتون.
چه بدآوردی!
سلام
میخواستم بگم که:
اعتراضنامه برای تغییر نام خلیج فارس که یادتون هست. الان ۶۶۹۷۲۷ نفره. گفتم یه کاری بکنم تا شاید ۱ میلیون بشه.
حالا اگه دوست دارید (تاکید میکنم اگه دوست دارید) کد زیر رو توی وبلاگتون بذارید تا یه نوار باریک گوشه راست – بالا ظاهر بشه تا کاربرانتون اگه رای ندادن، برن رای بدن مثل این صفحه:
http://epark.ir/sign/index.htm
این هم صفحه ای که کد توشه:
http://epark.ir/sign/defend.htm
حالا خودتون میدونید.
ولی اگر خواستید و یا حتی نخواستید بزارید، لطفا این کد رو به دوستان دیگتون پیشنهاد بدید تا توی وبلاگشون بزارن.
خیلی ممنون
وبلاگتون رو از سر قضیه دروغ سیزده شما، دنبال میکنم.
موفق باشید.
فعلا خداحافظ
نیما: دوست عزیز فرض کن یک میلیون نه دو میلیون امضا جمع شد. اونوقت گوگل اون کاری رو که شما میخواهید یا ما میخواهیم انجام میده؟ کجا نوشته که انجام میده؟ یه مدرک نشون بده لطفاً
من در اون لحظه اون جا بودم و دربارهش مطلبی نوشتم. توی این آدرس.
بیچاره. عکسها دقیقا در این آدرس است (عکس دومی): http://www.atiban.com/article.aspx?id=2536
اتفاقا این چند روز من خیلی به فکر «کاظم فائقی» بودم و خیلی ممنون به خاطر سری کتابهاش که زمان بچگی همیشه میخوندم و حتا مسافرت هم که میرفتیم با خودم میبردم. امیدوارم حالشون زودتر خوب بشه، فقط عصیان جان «سرشکستگی» چرا؟ حتا به عنوان متافور به خورده عجیب اومد به نظرم.
سلام؛ جای تأسف داره… میدونید این جماعتی که برای همه چیز مردم دارن تصمیم میگیرن، به تنها چیزی که فکر نمیکنن مردمه!…؟ آخه یکی نیست بگه مصلی رو چه به نمایشگاه همون نماز عید فطر رو زورکی میشه توش خوند چه برسه بخوای نمایشگاه توش برگزار کنن… من که به شخصه از وقتی که نمایشگاه اومده مصلی دیگه نرفتم… منی که هر دوره سه چهار بار میرفتم نمایشگاه… خدا باعث و بانیش و …
سلام. من E-mail آقای کاظم فائقی رو میخواستم. ممنون…
سلام
از تاریخ حادثه ۲ سال میگذرد اما من خیلی متاسف شدم. امیدوارم الان حالشون خوب باشه. من هم مانند بقیه دوستان پرورش افق و خلاقیتم را از ایشان دارم و امروزم با کتابهای ایشان رقم خورد. حالا دنبال جایی میگردم تا کتابهای ایشان را بتوانم برای فرزندم تهیه کنم. خواهشمندم در صورت امکان راهنمایی بفرمایید. ضمناً خوشحال میشوم اگر ایمیل ایشان را جهت عرض ادب و ارادت داشته باشم.
بسیار سپاسگزارم