الان که قلم را در دستان کوچکم گرفته و روی کاغذ میفشارم، دو شب است که تا ساعت ۴ صبح، وقتم را برای حل یک پازل مسخره صرف کردهام که شکل دو بچه گربه داخل سبد را بر خود حمل میکند و از یک دستدوم فروشی به قیمت ۴۰ پنس خریداری شده است. دیروز اولین روز کاری من در تیوی سنتر بود و آشنا شدن با تیم کلیک. تا چند دقیقه دیگر هم باید راه بیفتم تا برم سر فیلمبرداری برنامه این هفته و قراره که فعلاً تا چند هفته که کار رو یاد میگیرم جلوی دوربین آفتابی نشم. فعلاً کار با دوربین و شیوه ادیت فیلم و کارگردانی و هر چیزی که فکرش رو بکنی. در واقع باید به یک جور آچارفرانسگی مزمن مبتلا بشم.
بله بله بله. کنسرت کامکارها هم رفتم. در واقع یک کنسرت که یک ساعت و نیم اولش موسیقی ترکی استانبولی بود که یک گروه اجراش میکردن و بخش جالبش تمبکنوازی یه فرانسوی بود که واقعاً کارش درست بود. بخش دوم کنسرت هم مربوط بود به کامکارها که یک ساعت و نیم اجرا کردن و البته تمام اجراهاشون به زبون کردی بود. لذتبخش بود و دلنواز. فقط دوست داشتم حداقل یه آهنگ فارسی هم بخونن.
یه عده هم وقتی بخش اول کنسرت اجرا میشد با سر و صدای بلند شروع کردن به اعتراض که ما اومدیم کنسرت کامکارها رو ببینیم نه کنسرت ترک رو. بعدش هم معلوم شد که اشتباه میکنن چرا که توی بروشور نوشته بود کنسرت دو بخشه و اونها هم دقت نکرده بودن. عکس هم گرفتم اما فعلاً نمیشه آپلود کرد. در واقع سرعت اینترنت از دایالآپ هم کمتره و من دارم قرارداد اینترنتم رو فسخ میکنم.
اواخر نوامبر و اوایل دسامبر هم نمایشهای «دیدالوس و ایکاروس» و «کوارتت» رو اجرا میکنن. با اینکه هر دو تاش رو توی ایران دیدم اما باز هم میرم که ببینمشون.
ماه: سپتامبر 2008
وایرلس گرفتم و اینا
آقا جان رفتم قرارداد اینترنت وایرلس بستم ماهی ۱۵ پوند. یه مودم وایرلس اندازه یو اس بی بهم دادن مجانی که وصل شم به اینترنت پرسرعت. حالا نکتهش اینه که در راستای اون دوربینهای CCTV آدم احساس میکنه یه جیپیاس بهت وصل کردن. یارو برای این که باهام قرارداد اینترنت ببنده، نزدیک بود تعداد گلابیهایی رو که تو عمرم خوردم رو هم ازم بپرسه. به هر حال آدم میترسه از خودش باد در کنه و توی پروندهش به جرم ایجاد توفان کاترینا چیزی بنویسن. خلاصه همه چیز تحت کنترل ملکه هست.
عرض کنم حضورتون که دیشب رفتم یه رستوران ایرانی و یه کباب کوبیده و یه میرزاقاسمی زدم تو رگ. از نظر کیفیت در حد رستورانهای درجه دوی تهرون بود. اما به هر حال لنگه کفش در بیابان غنیمته. دنبال یه دیزیفروشی میگردم تا کلکسیونم کامل بشه.
عصر امروز هم قراره با بچهها بریم کنسرت کامکارها. بلیتش به نسبت ایران ارزونتره پس میرم و بعداً تعریف میکنم چی شد.
من و برادر بزرگ و دوربین و دستهای آلوده
دوستان اصرار دارن من چند کلمهای باهاتون صحبت کنم (با لهجه معاون کلانتر). عرض کنم حضورتون که فعلاً در حال بلغور کردن یک مشت کلمات با بار حقوقی هستیم که مرتبط با امور ادیتوریال و مباحث سلامت کار و این خرت و پرتهاست. چیزهایی که بهتون میگه مثلاً در ارتفاع فلان متری باید حداقل با لبه پشتبوم دو متر فاصله داشته باشین تا اوف نشین.
از اون طرف (منظورم اون یکی طرفه) به شدت در حال گشتوگذار در وبسایتهای مسکن هستم تا بلکه با دو جوان رعنای لندهور دیگه یه خونه سهخوابه بگیرم و مسلماً میدونین که این مبحث مهم احتیاج به شناسایی محلهها داره تا بلکه مکان (غلط کردی فکر بد کنی) مناسبی برای زندگی اجاره بشه. از طرف دیگه (این بار منظورم همین طرفه) جالبیاتی چون تعدد دوربینهای CCTV در مترو، خیابون، در توالت، خونه ما، خونه شما و حتی اتاق تمساحها باعث میشه فکر کنم که حتی نباید دست کنم توی دماغم چون عنقریب از یه جایی پخش میشه و برادر بزرگ نگام میکنه. از قرار معلوم توی لندن ۵۰۰ هزار تا و در کل بریتانیا چهار میلیون و دویست هزار تا از این دوربینها هست که در هر ثانیه قربون قد و بالامون میرن.
نکته بعد این که هنوز غذا خوردنم در وضعیتی شخمی به سر میبره. غذاها عموماً سر و شکل خوشگلی دارن اما مزه ندارن. میوهها کلاً خوشگل و موشرابی و در ظاهر دوسش داری حسابی اما از لحاظ مزه، طعم گچ فراوری شده با پودر لپه نارس رو میدن. با همه اینها اوضاع چندان بد نیست و فکر میکنم وقتی برم خونه خودم، همه چیز بهتر میشه (اسمایلی امید به آینده).
کانت فیلسوف نبود یه چیزی دیگه بود
فعلاً مجبورم که روزمره بنویسم. با این وضع اینترنت چندان نمیشه به نوشتن چیزهای دیگه دل خوش کرد. امروز شنبه هست و امروز و فردا رو تعطیلم. فعلاً برنامهم اینه که برم بیرون برای عکاسی. هوا آفتابیه و با اوضاع آب و هوای اینجا این یعنی اگه نری بیرون معلوم نیست کی دوباره هوا دلش آفتاب بخواد.
ماشالله سر کلاس با چنان لهجههای انگلیسی روبهرو میشم که به عمرم نشنیدم. به طرفهالعینی مخ آدم میگوزه. شش ساعت در روز رو احساس میکنی که داری به یک نوار یا یک رادیوی انگلیسی گوش میکنی که گوینده بلد نیست ته جملههاش نقطه بذاره. سرعت حرف زدن در حد بنز و سرعت سیپییوی مغز درب و داغون من در بهترین حالت در حد زانتیاست. بعد از یک هفته دارم کد زبان اینها رو میشکنم. تازه متوجه شدم که کانت تنها یک فیلسوف نبوده بلکه همون Can’t خودمونه. یا اونی که من فکر میکردم after هست، چیزی نیست به جز often که ما بهش میگفتیم آفن اینا میگن آفتن.
خلاصه اگه کمکم جلد دوم راز داوینچی رو نوشتم تعجب نکنین.
اینجا سیگار گرونه و البته من سیگار چندانی نمیکشم اما یه جاهایی رو بهم معرفی کردن که گویا صاحبش ایرونیه و سیگار قاچاق با برچسب دخانیات ایران هم داره. وقتی به طرف میگی سیگار داری؟ میگه حلالش رو میخوای؟ حلال هم شده اسم رمز سیگار ایرونی!
Welcome To Click
هنوز اوضاع اینترنتم ردیف نشده. اما باز خدا رو شکر میتونم گاهگداری بیام و یه چیزکی بنویسم. این برای من که همیشه آنلاین بودم، عذاب الهیه. بارهام خلاصه رسید. فکر کن صد کیلو بار که ۵۵ کیلوش کتاب باشه و نزدیک به هفتصد هزار تومن خرج نقل و انتقالش بشه، باعث میشه تا کجاهای آدم بسوزه. امروز حساب بانکی رو هم افتتاح کردم. حالا منتظرم که حساب الکترونیکم هم فعال بشه تا خرید الکترونیکی رو هم تجربه کنم. از همه اینها بگذریم چون اگه بخوام درباره این چیزها بنویسم، حالا حالاها باید تحمل کنید.
هیجانانگیزترین آدمی رو که ملاقات کردم، ریچارد تیلور بود. سردبیر و تهیهکننده برنامه کلیک بیبیسی که طفلکی مجبوره از این به بعد من رو هم هر روز ببینه. کلیک یکی از برنامههای پرطرفدار بیبیسی هست که خورههای کامپیوتر به خوبی باهاش آشنا هستند. انتظارم این بود که این ملاقات، خیلی رسمی و خطکشیده باشه اما پیشنهاد کرد که بریم توی یه کافه استارباکس و درباره برنامه با هم صحبت کنیم. یه جورایی شبیه خواب و خیال بود! اما وقتی موقع خداحافظی زد پشتم و گفت Welcome to Click دیگه از خواب پریده بودم. فعلاً همین تا گزارش بعدی.
اینجا لندن است صدای عصیان
جمعه رسیدم لندن. جایی که آسمون ابریش مشهوره و توی این چند روز البته نامردی نکرده و کم و بیش صاف بوده. خوبیش اینه که تنها نیستم و دور و برم پره از ایرونی و فارسیزبان. خیلی به اینترنت دسترسی ندارم اما به محض اینکه خونه بگیرم، اینترنت پرسرعت میگیرم و دلی از عزا در میارم. کارم طبق یک برنامه فشرده از فردا شروع میشه و من هنوز درگیر کارهای اداری هستم و کاغذبازیهای بیشمار اینجا. سعی میکنم مکاشفات روزمره رو اینجا بنویسم و به وبلاگنویسی همچنان ادامه بدم.
جایی که فعلاً ساکنم یه اتاقه که خوشبختانه توش دوش داره و یه دستشویی مسخره که شیرهای ویکتوریایی داره. منظورم توالت نیستها. دستشویی یعنی اونجا که دستهات رو میشوری. از خواص شیرهای ویکتوریایی اینه که شیر آب سرد و گرمش جداست و با هم قاطی نمیشه. عینهو همینی عکسی که اینجا میبینین. یکی دیگه از ویژگیهایی که توی ساختمونهای اینجا هست، درهای متعددیه که توی ساختمون میذارن. برای مثال من برای این که داخل اتاقم بشم، از در ورودی تا در اتاقم دقیقاً ۱۳ تا در رو باز میکنم. گویا انگلیسیها کشف کردن که هر در میتونه تا ایکس دقیقه جلوی آتیش رو بگیره و این همه در برای جلوگیری از گسترش آتیشه. اصلاً به نظرم اینجا همه توهم آتشسوزی دارن چون هر جا که میری چند دقیقهای درباره راههای خروج اضطراری در صورت آتشسوزی توضیح میدن. این روزها به شدت درگیر کارهای اداری و امضای قراداد و نوشتن آدرس محل اقامت و کاغذبازی ناتمام بریتانیایی هستم. بهترین و کوتاهترین راه برای اینکه شماره تلفن و کدپستی خودت رو حفظ بشی اینه که این فرمهای چند صفحهای مالیات و مزخرفات دیگه رو پر کنی. در کل اوضاع بد نبوده توی این مدت. اینا هم غرغره که به هر حال باید زد.
از همه اینها گذشته از دوستان مقیم لندن دعوت میشود طی یک مراسم سیاسی عبادی با ایمیل من تماس بگیرن بلکه بتونیم قراری چیزی بجوریم.
۲۴ ساعت با آهنگهای رپ بهرام
معمولاً موسیقی رپ ایرانی را فقط برای این گوش میدهم که چیزی گوش کرده باشم. در کل ترانهها و اشعاری که در این نوع موسیقی ایرانی شنیده میشود، بیشتر مفهومی عامهپسند و تفریحی دارد و بر خلاف فلسفهای که پشت این نوع موسیقی قرار گرفته، کمتر اعتراضی است. اما در این بین گاهی با استثنائاتی هم روبهرو میشویم. برخی از خوانندههای رپ را میتوان از سایرین جدا کرد. سروش لشگری (هیچکس)، یاس و گاهی زدبازی از این دستهاند.
دیروز از میان یکی از بحثهای فرندفیدی، با یک رپر دیگر آشنا شدم به نام بهرام. آلبومش را که شنیدم، بلافاصله یاد آهنگی افتادم که پارسال دریافت کرده بودم به نام «نامهای به رئیسجمهور». پرسوجویی کردم و دیدم که نامهای به رئیسجمهور هم کار بهرام است و حالا میخواهم شما هم از آلبوم جدیدش به نام «۲۴ ساعت» بینصیب نمانید. این آلبوم را میتوانید از طریق این سایت دریافت کنید سفارش دهید. به شخصه آهنگهای «خیابون» (ترک سوم) و «اینجا ایرانه» (ترک پنجم) رو خیلی دوست دارم. آهنگهای آلبوم ۲۴ ساعت از اجتماعیترین و اعتراضیترین موسیقی رپ ایرانی است.
– دانلود دموی ۲۴ ساعت با توضیحاتی از بهرام
– سفارش آلبوم ۲۴ ساعت در سایت رسمی بهرام
جستاری در مفاهیم پارا المپیک و حقوق آیسپکی
در حالیکه شبکه سه دارد گوزیدهای از افتتاحیه پارا المپیک را نشان میدهد، من اندیشمندانه به این فکر میکنم که چطور ژیمیلاستیکبازان در این مراسم به همدیگر میسرایند که با من حرکات موزون انجام بده و خودت رو به من کارهای بیناموسی کن و چون شباهنگام قدّم به جایی عقل نمیدهد، تصمیم میگیرم که این را طی عریضهای به آن مقام مسؤول رسانده و در آن تقاضا کنم که موضوع را برایم شرح دهد که چجوری؟ اینجوری؟ و البته ما مطمئنیم که دانشمندان ما در آن حینابین سمعاً و طاعتاً به دنبال پارمیدای من میگردند که کوش.
از تمام اینها گذشته دانشمندان ما در هفته گذشته به اکتشافات جدیدی نائل شدند که البته نسبت به مدت مشابه در دولت قبل ۴۸٫۳٪ رشد طولی داشت. کارشناسان ما اعلان زدهاند که در صورت تأمین بودجه برای خرید درخت سیب به مقدار لازم و نمک و فلفل به مقدار کافی، خاک نیوتون را به توبره خواهند کشید. گزارشهای حکایت دارد که کارآفرینان ما همچنان به فتح قلههای مکدونالد و افتتاح شعبههای آیسپک در اقصی نقاط دنیا مشغولند و در همین اثنا دانشمندان ادبیات کاشف به عمل آمدهاند که عنصر معلومالحالی به نام گوگوش ایده «ما به هم نمیرسیم» را از کاراکتر گلام در کارتون گالیور و به طور اخص از عبارت «من میدونم. ما موفق نمیشیم» گرتهبرداری کردیده است و از این لحاظ مشمول فتوکپیرایت است.
فتوکپیرایت در واقع چیزی نیست به جز تکثیر سلولی یک عنصر به شیوه همجوشی هستهای که پر واضح و مسلم است که حق مسلم هر موجودی است که تکثیر شود و البته در این مهم لوایحی برای حمایت از موجودات در همنهشت دوستان در حال تصویب و مشمول فرهنگ آپارتماننشینی و از درجات علوّ شوخی شهرستانی است. در همین راستا، علیالقاعدگی این فقره مسبوق به سابقه است در حدی که نگو. دانشمندان جوان ما در پژوهشکده کامپیوتر رویان پایتخت موفق شدهاند با استفاده از روش کلونینگ این روش تکثیر را توسط ابرکامپیوترهای ساخت لینوکس به خانه بخت بفرستند.
یک سری دیگری از دانشمندان جوان ما در عرصه نجوم از آنجایی که نتوانسته بودند با چشم غیرمسلح پارامیدای فوقالذکر من را بیایند، با مسلح ساختن چشمها به گوگلارث همچنان در حال جستوجو در سطح کره زمین هستند و تا کنون به نتایج قابل توجهی رسیدهاند. بدیهی است پیشرفت چاکرآلود آنان را به زودی به سمع و نظر شما خواهیم رساند. توجه شما را به ادامه وبلاگ جلب میکنم.
لوگوی کروم شبیه چیست؟
این روزها آنقدر درباره مرورگر گوگل، کروم، نوشته شده که آدم کهیر میزند! حالا وسط این اعتراضهایی که دارم، خودم هم میخواهم یک چیزکی درباره این مرورگر بنویسم. نگران نباشید اصلاً قرار نیست که کروم را از نظر سرعت و امکانات با سایر رقبایش مقایسه کنم. هدف بررسی لوگوی کروم است که یک جاهایی نشستهاند و دارند بررسیاش میکنند.
گشتوگذار اینترنتی و چرخش در سایتها و وبلاگهای اجنبی نشان میدهد حتی لوگوی هر چیزی که به گوگل مربوط باشد، خبرساز میشود. حالا با هم این نظرات و گاهی توهمات را بررسی میکنیم.
سایت Technologizer گیر داده است که لوگوی کروم شباهت مبهمی به لوگوی ویستا دارد:

رنکینگ فیدتان چند است؟
حالا که خیلیهایتان میدانید که امتیاز گوگلی سایت یا وبلاگتان (Page Rank) چیست، بد نیست بدانید که چنین امتیازی برای خبرمایه یا Feed سایتها هم راهاندازی شده که باز هم عددی بین ۱ تا ۱۰ است.
برای این کار میتوانید از سایت RSS Micro کمک بگیرید. به بخش اندازهگیری امتیاز خبرمایه وارد شوید. خبرمایه خود را وارد کنید و نتیجه را ببینید. مثلاً امتیاز خبرمایه عصیان در حال حاضر ۲ از ۱۰ است که میتوانید آنرا اینجا ببینید.
پادکست بانک ملی ایران
تقریباً ماهی یک بار به سایت بانک ملی ایران سر میزنم تا حسابم را به صورت آنلاین چک کنم. اینبار که وارد سایت شدم، دیدم که طراحی سایت را عوض کردهاند و سایت جدید بسیار معقول طراحی شده است و شکل و شمایل دلچسبی دارد.
نکتهای که برایم جالبتر از هر چیز دیگری بود، اضافه شدن خبرمایه به سایت بود و از آن جالبتر پادکست بانک ملی. در این پادکستهای متنوع که خبرمایه اختصاصی خودش را دارد، برای مثال شما میتوانید با روشهای پرداخت غیرحضوری قبوض خدماتی آشنا شوید یا به مصاحبه تلفنی رادیو ایران با یکی از مسؤولان این بانک درباره اهداف جشنواره وبلاگنویسی گوش کنید.
تصور من این است که روابط عمومی بانک ملی راه درستی را برای ارتباط با مشتریان آنلاینش پیش گرفته است. استفاده از ویژگیهای واقعی وب میتواند مردم را بیش از پیش به سمت بانکداری الکترونیک سوق دهد.
این سایت بخشی هم با عنوان کلیپ دارد. بسیار خوب خواهد بود اگر این کلیپها علاوه بر قابلیتی کنونی برای دریافت، قابلیت نمایش در سایت را به واسطه یک پلیر داشته باشند. جالبترین کار شاید افتتاح یک کانال در یوتیوب باشد.
بنویس ۳۱۰۸، بخوان Blog
زیگزاگ– حالا نزدیک به ده سال است که از عمر وبلاگ میگذرد هر چند که این مدت برای وبلاگهای فارسی، کمتر از وبلاگهای انگلیسی است اما از همان سالهای ابتدایی بین وبلاگها این رسم بود که سالگرد تولد خود را گرامی بدارند.
نیر اوفیر در سال ۲۰۰۵ آغازگر یک حرکت نو بود و امسال چهارمین سال متوالی است که وبلاگها هم یک روز جهانی را به نام خود ثبت کردهاند. ۳۱ اگوست (اوت) روز جهانی وبلاگ نامیده شده است.
به افتخار بلاگ
روز بلاگ بر اساس این باور ایجاد شد که بلاگرها روزی را در اختیار داشته باشند تا وبلاگهایی از کشورها و فرهنگهای مختلف را به خوانندگانشان بشناسانند. به همین علت بلاگرها در این روز پنج وبلاگ تازه را به خوانندگانشان معرفی میکنند. این موضوع باعث میشود تا تعداد زیادی از وبلاگهای ناشناخته به مشتریان همیشگی وبلاگها معرفی شود.
بنابراین در این روز بلاگرهای سراسر جهان در اقدامی هماهنگ یک نوشته در وبلاگ خود قرار میدهند که در آن به معرفی وبلاگهای تازهای میپردازند که ترجیحاً از فرهنگ، گرایش و دیدگاه متفاوتی برخوردار هستند.
در این روز بازدیدکنندگان و خوانندگان این بلاگها نیز با گشتو گذار و کشف بلاگهای جدید و ناشناخته، آشنایی با افراد و بلاگهای تازه را جشن میگیرند.
روز بلاگریزان
اما چرا ۳۱ آگوست برای این مناسبت در نظر گرفته شده است؟ تاریخ سی و یکم ماه هشتم میلادی یعنی آگوست (۳۱۰۸) با نگاهی گرافیکی بسیار شبیه کلمه انگلیسی Blog بوده و این بازی با اعداد و حروف، دلیل ساده این نامگذاری است.
نبشتهای در اثبات زولبیا
در باب فلسفه تولید زولبیا همان بس که دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که نخستین بار مردمان چین و ماچین چنین طعامی را ابداع نمودند. همان گونه که امروزه در علم فیزیک اثبات شده زولبیا رابطه مستقیمی با ضریب پیچش جهانی یا G دارد و ө (تتا) زاویه پیچش رشتههای هر عدد زولبیاست.
از طرفی دیگر دیواره غارهای چینی آکنده است از علایمی که شباهت بیزوالی به زولبیاهای امروزی دارند به نحوی که نگو. این مهم در خط نوشتاری شرق آسیا نمودی بلادرنگ یافته است.
مارکوپولو در دومین سفر خود به هنگام ملاقات با قوبلایقاآن از غذایی تعریف میکند که پادشاه در قصر ممنوعه لذتش را میبرد. او این رشته را به ایتالیا برد و از طریق آن رشتههای زیادی در ایتالیا تأسیس شد که یکی زولبیا بود.
باتمانقلیچ، آشپز ایرانی با این نظریه البته مخالف است و میگوید او در انتظار عرضه سخنرانیهایی در کنفرانس بینالمللی «دنیای طعمها» در انستیتو آشپزی آمریکا در کالیفرنیا درباره نفوذ ایران بر غذاهای مدیترانهای است. او میگوید «به آنها خواهم گفت چگونه رشته توسط مارکوپولو از چین به ایتالیا برده نشد، بلکه اصل آن در ایران بود و مدتها قبل از مارکوپولو به شرق و غرب هر دو برده شد. به آنها خواهم گفت چگونه نام بسیاری از مواد اولیه و غذاها در یونانی، ترکی و هندی [در اصل] ایرانی هستند». او خیلی چیزهای دیگر هم دلش خواسته که بگوید در ضمن.
از آن طرف هم اشعاری در زمینه زولبیا شمرده شده که در فراخوان پرشینبلاگ جایگاه ویژهای دارد. از آن جمله این یکی هایکو از ژاپن که برنده پنجمین دوره مسابقات بین وبلاگی دویچهوله شده است: لوبیا، فردا زولبیا. چنین اثباتی از منظر صنایع جناس و حتی قیاس معالفارق و متخصص معالغیر بسیار قابل توجه است. به نحوی از انحا اثبات این نظریه که زولبیا از ژاپن (ماچین) به میان ما رخت هجرت بسته بود.
طرفداران نظریه «پدربزرگ شکسپیر یک ایرانی بود» اما معتقدند که رشتهخشکار پدربزرگ زولبیاست. گیلانیها رشتهخشکار را با مهارت و ذوق فراوان تهیه میکنند و برای این شیرینی سنتی، ارزش و علاقه و احترام زیادی قایلند و از اختراع آن به خود بال میزنند. گرچه شباهتهای غیرقابل انکار سیم ظرفشویی با رشتهخشکار نشاندهنده این است که این شیرینی سنتی از زمان پگانهای باستانی جنوب دریاچه خزر پرستیده میشد و در نتیجه به صورت بتهایی به شکل سیمظرفشویی و اسکاچ در مطبخ جایگاهی ویژه داشت به طوری که اکنون هم. در مراسم چهارشنبهسوزی که امروز از اهم واجبات است گاهی سیم ظرفشویی را به طور نمادین و به شیوه باستانی پرتاب چکش سوزانیده و به دور سر میچرخانند به طوری که هالهای دور سر چرخاننده تشکیل میشود که چون حکایت میکند و گاهی از جداییها شکایت. این شادخواری طبق مراسمی کهن و باشکوه در هر جعدهای با حدت و همت تمام توسط جوانان جانبرکف استعمال میشود.
پنجمین دوره رقابتهای بینالمللی بهترین وبلاگها، دویچهوله
دوره دیگری از مسابقات وبلاگهای برتر دویچهوله The Bobs آغاز شده است و ۳۰ روز تا پایان ثبتنام وبلاگ ها فرصت باقی است. هر چند در دورههای گذشته شیوه برگزاری و داوری با مشکلاتی روبهرو بود اما این روند هر سال رو به بهبود رفت. حالا پنجمین دوره این مسابقات شروع میشود تا وبلاگها، از متنی تا پادکست و ویدئوبلاگ در یازده زبان با هم رقابت کنند.
برای ثبت وبلاگ خود در مسابقه یا توصیه وبلاگهایی که دوست دارید، به صفحه ثبتنام مراجعه کنید تا این هم وسوسهای باشد برای شرکت در آن.
جوائز مسابقه را میتوانید اینجا مشاهده کنید. هیأت داوران پنجمین دوره هم از قرار بسیار متخصص و حرفهای هستند. از قرار معلوم امسال هم مانند پارسال فرناز سیفی یکی از داوران است.
برای اطلاع از ضوابط شرکت در این رقابتها به این صفحه مراجعه کنید.
متأسفانه سابقه دورههای گذشته این رقابتها با عوضشدن طراحی سایت، از آنجا پاک شده و لینکهای مربوط به داوران و برندگان دورههای قبل در حال حاضر لینکهایی شکسته است و با ارور ۴۰۴ روبهرو میشود.