فعلاً مجبورم که روزمره بنویسم. با این وضع اینترنت چندان نمیشه به نوشتن چیزهای دیگه دل خوش کرد. امروز شنبه هست و امروز و فردا رو تعطیلم. فعلاً برنامهم اینه که برم بیرون برای عکاسی. هوا آفتابیه و با اوضاع آب و هوای اینجا این یعنی اگه نری بیرون معلوم نیست کی دوباره هوا دلش آفتاب بخواد.
ماشالله سر کلاس با چنان لهجههای انگلیسی روبهرو میشم که به عمرم نشنیدم. به طرفهالعینی مخ آدم میگوزه. شش ساعت در روز رو احساس میکنی که داری به یک نوار یا یک رادیوی انگلیسی گوش میکنی که گوینده بلد نیست ته جملههاش نقطه بذاره. سرعت حرف زدن در حد بنز و سرعت سیپییوی مغز درب و داغون من در بهترین حالت در حد زانتیاست. بعد از یک هفته دارم کد زبان اینها رو میشکنم. تازه متوجه شدم که کانت تنها یک فیلسوف نبوده بلکه همون Can’t خودمونه. یا اونی که من فکر میکردم after هست، چیزی نیست به جز often که ما بهش میگفتیم آفن اینا میگن آفتن.
خلاصه اگه کمکم جلد دوم راز داوینچی رو نوشتم تعجب نکنین.
اینجا سیگار گرونه و البته من سیگار چندانی نمیکشم اما یه جاهایی رو بهم معرفی کردن که گویا صاحبش ایرونیه و سیگار قاچاق با برچسب دخانیات ایران هم داره. وقتی به طرف میگی سیگار داری؟ میگه حلالش رو میخوای؟ حلال هم شده اسم رمز سیگار ایرونی!
به نکات مثبتش فکر کن که تو میتونی یه کتاب پرطرفدار تو مایههای کد داوینچی و رمزگشایی بنویسی و کلی خدمت به بشریت و اینها میکنی.
سیگار حلال چه صیغهایست اونوقت؟ حلال و حروم داره سیگار هم حتی؟
نیما: گفتم که. به سیگار قاچاق میگن حلال.
سلام
امیدوارم که اونجا روز به روز پیشرفت کنی. عکسهایت را هم آپلود کن که ببینیم حتماً جالب خواهد بود.
برایت آروزی موفقیت دارم و همواره میخوانمت.
بهتون لینک دادم. شما هم اگه دوست داشتید منو لینک کنید.
عذاب الهی طولانی شد. حتماً باید توبه کنی :دی مجوز نمیخوای واسه کتابت و الا ما بودیمااااااااااااااا
قضیه سیگاره خیلی باحال بود… ما ایرونیا اصولن همه جا به نوعی میدرخشیم کلن…(((:
ما کماکان منتظر روزمرهنویسیهات هستیم نیما جان… موفــــــــــــــــــــــــــق باشی.
امیدوارم هر جای این دنیای بزرگ که هستی سلامت باشی و موفق این رو از ته دلم میگم
سیگار هم کلاً ضرر داره برای بدن
:دی
نیما: مرسی از آرزوهای خوبت برای من.
من عااشق این جور روزمرهنویسیهام!
یاد یه فیلم افتادم. اسمش یادم نیست. همون که ۷ تا سردار جنگی بودن. یکیشون پارسی بود و زبان بقیه را نمیدونست. مدتی طول کشید تا بالاخره تونست کدگشایی کنه. اون دست و پا زدنهاش برای فهمیدن، بامزه بود!
آفن و کانت و سیگار حلال را بگو!! :دی
منتظر روزمرهنویسیهای بیشتر هستیـــم:)
سلام،
نمیدونم چرا بعد از نصب chrome یاد تو افتادم و به وبلاگت سر زدم. خوشحال شدم که کمکم داری به اون چیزی که میخواستی میرسی. از صمیم قلب آرزو میکنم که موفق باشی. ببخشید که ربطی به موضوع نداشت.
بعد نوشت: هر کاری کردم، نظر ارسال نشد. با FireFox ارسال کردم.
منم همیشه با این لهجه نمیدونم چی بگم انگلیسی مشکل دارم.
همیشه سر کلاسام وقتی یه نوار یا سی دی با لهجه مزخرف اینا میذارم واقعا خودم توش میمونم چه برسه به شاگردا که میخوان یاد بگیرن. واقعا من نمیدونم اینا چطوری خودشونو تحمل میکنن.
کشور استکبار -آمریکا- هر چی نباشه لااقل زبونش رو میشه فهمید و آدم لذت میبره.
اما واقعا کار خوبی کردین که رفتین از ایران.
نیما، آخه خودتو رسوندی به فرنگ؟ جای ما رو هم خالی کن!