امروز با دیروز یک هوای متفاوت داریم. دیروز هوا توی نیوکسل آفتابی بود و الان هوا کاملاً برفیه. میگم برفی، میشنوی برفی اما رسماً روی زمین برف نشسته به اندازه چند وجب. دیروز رفتم دانشگاه نورثومبریا و یه گزارش گرفتم از دپارتمان طراحی لباسش. آقا عجب دانشگاهی بود! الان هم نشستم دارم ادیتش میکنم. فعلاً نشده تکون بخورم و شهر رو بگردم. با این وضعی که داره هوا پیش میاره فکر کنم حالا حالاها زمینگیرم.
بهمون گفته بودن قراره امروز یه فیلم یک دقیقهای بسازیم که در واقع مصاحبه باشه. منم رفتم و هشت دقیقه فیلم گرفتم که از توش یه دقیقه در بیاد. جز من همه توی این کلاس انگلیسی هستن و رفتن از سوژههاشون نیم ساعت مصاحبه و فیلم گرفتن و صحبتشون کلی گل انداخته. موندم چطور میخوان از توش یک دقیقه رو انتخاب کنن برای محصول نهایی. خدا بهشون صبر بده. تنها اشتراکشون با هم اینه که دوست دارن بیان یه سفر ایران. منم گفتم اگه نرین ضرر کردین.
خب برف وایساد و من همچنان با نرمافزار اوید AVID سر و کله میزنم. با این کارهایی که من کردم تا حالا، مجبورم بهشون بگم که این یه فیلم هنریه و شماها نمیفهمین. عین بعضیها.
منم فکر میکنم کار اونها منطقیتره یعنی نیم ساعت فدای یک دقیقه
هشت دقیقه خیلی سخته جدا کردن یک دقیقه درست درمون ازش
نیما: اتقاقاً بر عکسه. نیم ساعت تصویر پوست آدم رو میکنه برای انتخاب. من هشت دقیقه تصویر گرفتم الان یه ساعت شده هنوز دو دقیقه اضافه دارم. ببین وضع اونا چطوره.
فیلم یه دقیقهای چه جور مصاحبهای میشه؟ هنرش حتماً در همینه دیگه، هوم؟
نیما: بابا ما کلی جشنواره فیلمهای یک دقیقهای داریم تو دنیا ثنا جان.
چه با مزه نیما جان
مگر اونجا در این فصل هم آفتاب هست؟ خیلی پس جنوبید. حال میکنید!
نیما: آره گاهی هم اشتباه میشه و آفتاب هم داریم!