مجله الکترونیک زیگزاگ– درست شهریور سال ۸۲ بود که ایمیلهایی دست به دست میان بلاگرهای پارسیزبان فوروارد میشد و آنها را به مراسم افتتاحیه کافهای دعوت میکرد که واژهای آشنا در نام خود داشت: بلاگ.
«کافه بلاگ یک کافیشاپ است مثل همه کافیشاپهای دیگر. نسکافه، قهوه فرانسه، کاپوچینو، میلک شیک، آب پرتقال و چیپس و پنیر و… سه چهار تا میز و یک کانتر». و این گونه بود که «کافه بلاگ» روز ششم مهر ماه ۸۲ در طبقه دوم برج «بیژن» واقع در میدان محسنی (مادر) تهران با حضور تعدادی وبلاگنویس افتتاح شد. شرکتکنندگان در این مراسم علاوه بر نوشیدن یک فنجان قهوه رایگان به عضویت کافهای در میآمدند که «وبلاگ» وجه پیوندش بود. کافهای که یک سایت داشت با امکان عضوگیری آنلاین و اخبار و سایر قضایای مرتبط.
این که چرا نام «کافه بلاگ» را برایش انتخاب کرده بودند، پرسشی است که پاسخ آن را هنوز میتوانیم در سایتش ببینیم:
«میتونست «کافه توکا» باشه یا «شوتفرنگی» یا حتی «کافه صداقت نو»، ولی «کافه بلاگ»، کافه بلاگ است. حرفها را میتوان در وبلاگ نوشت و در کافه بلاگ گفت و شنید، از ادبیات، پول، عشق و… اما از سیاست نه!»
خیلیها رو میتونید اینجا ببینید
کافه بلاگ جایی بود که یک ویژگی خاص داشت. این کافه هویتش را از یک پدیده مجازی وام گرفته بود. بنیانگذاران و گردانندگان کافه بلاگ خود وبلاگنویس بودند. مازیار یاری، بابک نادعلی، هومن پارسی، دو مهندس و یک پزشک سه پایهگذار آن بودند که تصمیم گرفتند تا پاتوقی برای گردهم آمدن بلاگرها راه بیندازند.
کافه بلاگ به زودی تبدیل شد به محلی برای گفتوگو و دیدار بلاگرها. آن قدر که توی سایت کافه جمله «خیلیها رو میتونید اینجا ببینید» واقعی به نظر میرسید نه فقط وعده. یکی دیگر از تفاوتهای عمده کافه بلاگ با دیگر کافهها این بود که هرکسی معمولاً با دوستانش به کافهای میرود اما همه، غالبا بی آنکه الزاما پیشاپیش قراری با دوستانشان بگذارند، به کافه بلاگ میرفتند تا بر حسب اتفاق آشنایی را ببینند و شاید با چند بلاگر جدید، چهره به چهره شوند و گفت وگو کنند.
تحت ویندوز
کافه بلاگ دو طبقه بود. طبقه بالایی این کافه به تدریج تبدیل شد به پاتوقی فرهنگی برای برگزاری نشستهای ادبی، جلسات داستانخوانی و گاهی هم مراسم تولد یک بلاگر. حالا همه میدانستند که عصرهای سهشنبه جلسه نقد و بررسی و داستانخوانی «خانه ققنوسان» به همراه «منیرو روانیپور» بلاگر، در طبقه دوم کافه برپاست و ساکنان طبقه زیرین هم کمتر سر و صدا میکردند. بر و بچههای مجله الکترونیک «فروغ» هم پاتوقشان همین جا بود و خلاصه همه جا میتوانستی رد پای ادبیات را ببینی. از گپ و گفتها و جلسات تا کاغذپارههایی که روی تابلوی معروف کافه چسبیده بود و پر بود از نوشتههای یادگاری بلاگرها برای کافه بلاگ. این یادداشتها بلاگرها را برای خواندن میخکوب خود میکرد. گاهی از خواندن دستخطی آشنا که تنها دستنوشتههای فونتی وبلاگش را دیده بودند ذوقزده میشدند و گاهی متأسف که چرا فلان بلاگر، ناشناس و بی سروصدا آمده و تنها یک دست خط بر جای گذاشته. در کنار همه اینها بسیاری از کتابهای مربوط به وبلاگ، نشریهها و مجلات آی تی و ادبی قفسههای کتابخانه کوچک کافه بلاگ را پر کرده بودند تا به فروش بروند.
اما واقعاً کافه بلاگ چه جور کافهای بود؟ کارت ۱۰ درصد تخفیف ویژه دانشگاه آزاد شمال هم پرسش مشابهی را مطرح میکرد:
کافه بلاگ چیست؟ (پاسخ را از مراکز معتبر خواهید)
الف- کنت ادوارد فینچ هوارد بیسموت لاوازیه ابن گورس که به اختصار کافه بلاگ نامیده میشد، پادشاه گینهایتبار جزایر لانگرهاوس بود که در جنگ جهانی دوم بر اثر برقگرفتگی مرد.
ب- کافه نادری تحت ویندوز
ج- زنی با بیل شوهرش را کشت. آخرین خبرها از خرید خدمت سربازی، باند قاچاق دختران فراری، مسافری از هند و…
د- یک کافیشاپ است مثل کافیشاپهای دیگر، یک کانتر، چند تا میز و صندلی و…
تهران پایتخت وبلاگها
هنوز زمان زیادی از افتتاح کافه بلاگ نگذشته بود که شهرتش جهانی شد. «جف جارویس» بلاگر معروف و نویسنده وبلاگ «باز ماشین» در مطلبی تحت عنوان «پایتخت وبلاگهای جهان» نوشت:
«اهالی نیویورک و سانفرانسیسکو هر کدام ادعا میکنند که پایتخت وبلاگی جهان هستند اما آنها اشتباه میکنند. تهران پایتخت وبلاگهاست.
هودر (حسین درخشان) از افتتاح کافه بلاگ در تهران گزارش داده و گفته که کافه بلاگ یک کافینت نیست بلکه کافیشاپ بلاگرهاست! هودر تنها یک انقلاب وبلاگی را در ایران آغاز نکرد، او صنعت وبلاگ را شروع کرد».
وبلاگهای معروف و پربازدیدکننده دیگری چون «بویینگ بویینگ» هم درباره کافه بلاگ نوشتند و به این ترتیب بود که به تدریج پای بسیاری از رسانهها و خبرگزاریهای بینالمللی به کافه بلاگ باز شد.
قطع نقطه اتصال دنیای مجازی با زمین
ماه رمضان ماه تعطیل کافهها و رستورانها در ایران است. همزمان با شروع این ماه و قبل از نخستین سالگرد افتتاح، کافه بلاگ بسته شد؛ ظاهراً به خاطر اتمام زمان اجاره و قرار شد که مکان جدیدش به زودی اعلام شود. زمانی که هیچ گاه فرا نرسید و این گونه بود که «نقطه اتصال دنیای مجازی با زمین» برای همیشه از نقشه تهران پاک شد.
همین جوری خوندم اومدم پائین تا شاید خبری از جای جدیدش داه باشی.حیف روزهای خوبی بود.
آره یادش به خیر منم روز افتتاحش اونجا بودم، خیلی باحال بود ، واقعا حیف شد .
یادش به خیر ………….
نیما جان
به بازی یلدا دعوت شدهای
so nice
i need one!
i mean a great time to relax there!