میدانی دوست عزیز؟ مشکل ما همیشه یک کد دارد. یک قفل. کلیدش را اما نمیتوانیم پیدا کنیم. کلید این قفل لعنتی را که روی بزرگترین صندوق حاوی اسرار زمین است را نمیتوانیم پیدا کنیم. نه آنکه کلیدش دم دستمان نباشد. هست اما توی یک دستهکلید بزرگ گم شده. این دستهکلید را همان اولها که پایمان را گذاشتیم توی این خرابخانه دادند دستمان. با هر مشکلی که توی این زندگی دیدیم، یک کلید به آن اضافه شد.
چطور بگویم؟ اجازه بده این فکر مغشوشم را جمع کنم و قالببندیاش کنم تا بتوانم بچینمش روی این میز. خب. گوش بده. ببین. ما از همان اول. از همان وقتی که به دنیا آمدیم که قانونمند نبودیم. وقتی از قانون صحبت میکنم، منظورم چیزهایی است که از آن تعجب نمیکنیم. مثلاً اگر کسی یکهوا روی سقف راه برود، ما باید تعجب کنیم. اما اگر از همان اول دیده بودیم که آدمها دیوار راست را میروند بالا، این دیگر میشد قانونمان. حالا که نمیشود برویم آن بالا، یک مشکل یعنی یک کلید انداخته شده توی همان دستهکلید. اما بگذار بگویم. فکر میکنم که توانسته باشم آن کلید لعنتی را پیدا کنم. مشکل آن قفل بزرگ لعنتی در دست یکی از آن کلیدهای کوچک برنجی بود. این کد هم دیکد شد به قول فرنگیها. رمزگشایی کردیمش به قول خودمان. تمام آن قفل لعنتی برای حفاظت یک مجموعهای بود از آن چیزهایی که نمیخواستیم از دست بدهیم نه آن چیزهایی که میخواستیم در دستمان باقی بامند.
دوست عزیز. میدانی چیست؟ این مسأله یک جورهایی فلسفیدن است. نشخوار کردن آنچیزهایی که دیدهایم. پس بگذار بازش کنم. متأسفم که باید بالا بیاورمش. تحمل کن.
ببین. گوش بده به من. این انتخابهای لعنتی ما هستند مشکل دارند. ما همیشه عادت کردهایم یک چیزی را انتخاب کنیم برای آنکه چیزهای دیگر را نمیخواستیم انتخابشان کنیم. مثل رأی دادنمان. به یکی رأی میدهیم برای آنکه نمیخواهیم به بقیه رأی دهیم. به آن اعتقاد نداریم اما به آنیکیها کلاً اعتقاد نداریم.
ببین. این موضوع سیاسی نیست اصلاً. درد جامعه ماست. یک کمی نشخوارش کن. مثل این میماند که من بین بستنی و ژله و فالوده، فالوده را انتخابش کنم نه برای آنکه دوستش دارم. برای آنکه از ژله و بستنی بدم میآید. آن وقت همهچیزمان هم میشود الکی. انتخابمان که واقعی نباشد، آنوقت پدر پدرسوختهمان درمیآید برای آنکه دلخواه غایی نیست برایمان. برای همین است که معلوم نیست چرا انتخاب میکنیم، انتخاب میشویم، یا هر ترکیب مزخرف دیگر. خودت افعال کمکی لازم را بچسبان ته انتخاب. این انتخاب هم از آن افعال مضحکی است که برای فهماندن و فهمیدن نیاز به یک فعلی زحمتکش کمکی دارد.
حالا ماندهام که با این کلید کوچک چه کنم. آبروریزی است به خدا. آدم برای قفل به این بزرگی، کلید به این کوچکی پیدا کند. انهم بعد از آنکه همه این کلیدها را امتحان کرده است و کلی وقت پای این کار گذاشته.
شما هر جا که میروی و هر کجا که فعالیت میکنید موفق و سربلند خواهید شد اما اما اما شما متعلق به ۴۰چراغ و ما خوانندهها نیز هستید بنابراین باید قول بدهید ارتباطتان را از کانال ۴۰چراغ با ما حفظ کنید.
قول میدهید مگر نه؟؟؟