یعنی معتقدم واقعاً هر کسی بخواهد بگوید که از ایران آمده بیرون و با توالتهای خارجه مشکل نداشته، یا خیلی خواسته کلاس آلامدی و فرنگیبازی بگذارد یا آنکه سریعاً خودش را به من معرفی کند تا یک جورهایی از خجالتش در بیایم.
اما حالا که بحث شیرین توالت به میان آمد و من هم سر دلم باز شد، باید به حضورتان بگویم که اساساً این توالت، دستشویی، مستراح، خلاب یا هر اسم دیگر، چیز بسیار مهمی در زندگانی بشریت است به حدی که نگو و حتی نپرس. همین بس که برایش هر ساله یک جشنواره هم برگزار میشود که خدا وکیلی از جشنوارههای معتبر فیلم وطنی و غیروطنی دیدنیتر است. بعضی کشورها هم به این مکان ٱنچنان اهمیتی میدهند که آدم حسودیش میشود. اصلاً خودتان بروید و این صفحه ویکیپدیا درباره توالتهای ژاپن را بخوانید و محظوظ شوید. خلاصه آنکه اگر انسان تنگش بگیرد، حتی توالت همراه هم میسازد که آوردهاند اختراع زاییده احتیاج است.
بگذریم… این لندن، سر تا پایش را بگردی یک توالت ایرانی پیدا نمیکنی. حتی توی رستورانهای ایرانیش، با ترشی لیته و گوشتکوب و کباب و دوغ، وقتی به اسم مکان با ریشه «ر و ح» در باب استفعال میرسی، همه چیز ژیغانس میشود (خودم هم نفهمیدم چی گفتم). به هر حال این توالت فرنگی، من را که نه، ما را کشتانده است. باز خدا پدر کشور همسایه یعنی ترکیه را بیامرزد که ته هر کدام از توالتهای فرنگیاش یه چیزی چسبانده که گویا از نزدیکان بیده است و آب میپاچد به ماتحت انسان. نمیدانم چرا این غربیها یک کمی تهاجم فرهنگی از جانب ما نمیشوند تا مستراحهایشان را آپ تو دیت کنند! خلاصه آنکه ایرانی جماعت، همیشه یک عدد شیلنگ را همراه توالتشان میکنند. هر وقت هم دیدید که در توالتهای دیگر چند تا لیوان یکبار مصرف جا مانده، بدانید که یکی مثل خودتان از آنجا استفاده کرده است.
از اطلاعات مفید دیگر در باب توالت همین بس که کلاً لندن با معضل کمبود دستشویی مواجه است. برای همین هم خیلیها توی خیابان از توالتهای مکدونالد و برگر کینگ برای راحت کردن خودشان استفاده میکنند. خیلیها هم میروند سراغ باجههای تلفن قرمز معروف لندن. برای همین هم این باجهها اغلب بوی ادرار میدهند. البته شهرداری لندن چند وقتی است که توی اماکن پرتردد شهر و از قرار معلوم شبهای تعطیل که مصرف نوشیدنیها افزایش مییابد، تعدادی توالت صحرایی بیدر و پیکر میگذارد تا مردم (به جز زنها) خودشان را راحت کنند! و صد البته در راستای برابری جنسیتی، خانمهای محترم میتوانند با استفاده از چنین وسیله مفیدی، ایستاده کارشان را انجام دهند.
برای آنکه بیشتر در این زمینه صاحبنظر شوید این لینکها را دنبال کنید:
– موتور جستوجوی توالت
– یازده توالت جهنمی
– ده توالت بهشتی
– مسابقات توالتسواری در نیوزلند
– نشست جهانی توالت در کشور چین (سال ۲۰۰۴)
– موزه توالت
– توالت هنری در لندن
ببینم مگه تا حالا در وطن با مشکل بیمستراحی برخورد نکردی که حالا گیر دادی به اونطرفیها. حداقلش اینه که اونجا اگه بخوای بری دستشویی رغبت میکنی ولی اینجا گند از سرو روی توالتها میباره. آدم رغبت نمیکنه ادرار از بالا بپاشه چه برسه بشینه و سرش و در داخل دو تا دستاش بگیره و نگاه به بازوهاش کنه بگه به به هیکل میزونی دارمها…
ساعت ۴ و نیم نصف شبه، با خوندن این نوشته کلی حال اومدم، جاتون خال(!) یه سر به مستراح خفن و ایرونی خودمون هم زدم و باهاش کلی حال کردم 🙂
آخ جیشم گرفت
سلام
من مطالب شما را دنبال میکنم. با عرض پوزش دو تا اشکال در این پست بود:
۱) محظوظ درسته
۲) ر و ح ریشه مستراح است.
ببخشید فضولی کردم.
نیما: کاملاً حق با شماست. اصلاحش کردم و سپاسگزارم.
یک راه حل اصولی:
سعی کن نزدیک سفارت ایران خونه بگیری و کارهات رو هم حتیالمقدور همون دور و برا انجام بدی. مثلن همون دور و برا بری رستوران ect.
اونا هر سرویسشون خوب نباشه حتمن این یکی رو دارن. خوبی کار به اینه که زن نیستی و برای یک دست به آب لازم نیست روسری سر کنی.
زنده باد نیما و دغدغههای انساندوستانهاش از هر لحاظ حتی این لحاظ 😉
واقعا یکی از معضلات بشری رو بررسی کردی.
من اولین بار، توی لندن بود که با این پدیده (از مدل خارجی بدون آبش) آشنا شدم!
اصلا هم دقت نکردم که این آب نداره. همینجوری برای خودم با خیال تخت نشسته بودم! که یهو به خودم اومدم دیدم کار از کار گذشته و آبی هم نیستش و حسابی درمانده و بدبخت شده بودم واقعا.
حالا جالبه توی اون شرایط روحی روانی هی فکر میکردم اگه قبلش نگاه کرده بودم، یه فکری میکردم! چرا نگاه نکردم؟!!
تا مدتها بعدش هم هی فکر میکردم یک چیزی اشتباهه… مثلا شاید اتاق من خرابه که آب نداره! تا دیگه به مرور متوجه شدم مدلش اینجوریه و به طور اتفاقی خاطرهی دستمال کاغذی! یک نفر رو شنیدم و دیگه فهمیدم همینجوریه پس!
واقعا این کارشون مثل کارای عصر حجریه. چجوری این مشکل رو با بهداشتشون حل کردن، خودشون میدونن فقط.
البته بدون کلاس گذاشتن به نظر من دستشویی خارجی راحتتره… یه بار در روز میری حموم و خلاص 😉 از این استندها برای آقایون هم که خوراکه… ولی خداییش اون ژاپن رو خیلی خوب گفتی… من تجربهاش کردم اون دستشوییهای toto رو! میشه گفت بینظیره… خدا نصیب کنه…
چند وقت پیش من یه خواب دیدم که به قول تو شدیدن تنگم گرفته بود و باید در یک محیطی شبیه به عکس شماره سه توالتهای شیطانی (البته بومیسازیش کن) کارم رو انجام بدم و البته دادم 🙂
نیما جان خدایی دلم برایت کباب شد امیدوارم در روزهای آتی تحت فرایند آداپته شدن و مچازیسون قرار بگیری و این مشکلت مرتفع بشه. خدایی سخته نیما خیلی سخت!
پس معضل شلنگ چی؟
توالتهای خودمون بهتره. نیما اینجا عجب دایرهالمعارفی شده واس خودش. ژیغانس هم جالب بود واس خودش. یه زمان من شوزوغونس هم داشتم اونم عالمی داشت واسه خودش. خب من برم لینکهای توالتی رو باز کنم.
آه ه ه همش گفتم واس خودش. میگم این وسیله ابتکاری خانمها هم عجب اختراعیه واس خودش. بیخود نیست آقایون در طول تاریخ به خودشان نازیدهاند، چون همواره بشر در صدد شبیهسازی خیلی چیزها بوده واس خودش.
ایول خیلی جالب بود، کلی هم خندیدم؛ جات خالی…
راستی برای اولین بار وبلاگت رو میبینم، احساس میکنم میشه روش حساب باز کرد بوک مارکد…!
موفق باشی