چند سالی بود که از فوتبال خودم را کنار کشیده بودم. شاید بشه علتش رو اوضاع فوتبالی ایران دونست. از بس که توی ذوق آدم میخوره، کلاً عطایش رو به لقایش میبخشه. اما اوضاع توی بریتانیا طور دیگریه. اینجا مردم با فوتبال نفس میکشن. از بچه جغله که تاتیتاتی میکنه تا پیرمردی که به زور کمرش رو صاف نگه میداره، طرفدار فوتبالن و حداقل طرفدار یک تیم هستن. فرقی هم نمیکنه که تیمشون دسته چندم باشه. خلاصه عشق فوتبالن. فرهنگ فوتبال دیدن توی پاب و بار و کافه هم حسابی جا افتاده. خیلیها ترجیح میدن از خونه بزنن بیرون و با لیوانهای آبجو توی پابها با بقیه نعره بزنن و تیمشون رو تشویق کنن. اینجا خیلی سخته که بیتفاوت از کنار فوتبال رد بشی. هوایی که نفس میکشی هم باعث میشه خونت به جوش بیاد و بگردی دنبال یه تیم که طرفدارش باشی.
لندن یه شهر چندفرهنگیه. از همه رنگ و نژاد توش پیدا میشه. وقتی وسط شهر قدم بزنی، میتونی مطمئن باشی که بیشتر از هفتاد درصد مردم توی خیابون، بریتانیایی نیستن. حداقل پدر و مادرشون خارجین. بنابراین بعید نیست تعجب نمیکنی وقتی یه هندی رو با لباس تیم ملی انگلیس و اسم رونی پشت لباس میبینی. خلاصه هر کی این روزها توی خیابون لباس تیم ملی یه کشور رو پوشید و داره شلوغ پلوغ میکنه. من نمدونم توی کدوم شهر دیگه دنیا این همه تنوع رو میشه پیدا کرد. اما این رو میدونم که اینجا نسبت به خارجیها رفتار دوستانهای دارن اما اگه بدونن از فوتبال چیزی سر در نمیاری، کمی بیشتر از یه خورده تعجب میکنن. پس بهتره ازش سر در بیاری.
خیلی دوست دارم لندن رو ببینم. یکی از دوستامم خیلی ازش تعریف کرده.
فقط میشه بگین این «پاب» به کجاها میگن؟ چند تا نوشتهی دیگه در مورد جامجهانی هم دیدم که توش به این اشاره کرده بودن.
نیما: پاب به جاهایی میگن که مردم توش جمع میشن و مشروب و غذا میخورن. توی بریتانیا پر از پابه که مردم توش فوتبال هم تماشا میکنن. پابهای ایرلندی خیلی معروفن. پاب خلاصه پابلیک هاوس هست: http://en.wikipedia.org/wiki/Public_house
باهات موافقم اصلا فوتبال ایران ارزش علاقه رو نداره.
قبلنا دنبال میکردم بعضی از بازیهای ایرانو اما کلا دیگه خیلی وقته که بیخیال شدم. اما از کشورهای دیگه تیم ملیشون و از همه بیشتر انگلیس و آلمان رو دوس دارم.
ای خدا
اتفاقی یادی ازت کردم و توی گوگل اسمتو سرچ زدم بگو چی دیدم؟
http://sites.google.com/site/niimaa/nima-dayi.jpg این عکس با علی دایی خیلی باحال و البته بیشتر خندهدار بود.
خودمم از این عکسها دارم اما وقتی برنامهت رو توی بیبیسی با این عکس مقایسه میکنم یه حس عجیبی بهم دست میده.
این عمر عجب زود میگذره. علی دایی هم با اون سیبیلاش و لباس رنگینکمونیش خیلی خندهداره.
هر دوتون باعث افتخار ایرانیها هستید.
بد نیست اینم ببینی. ریش خوشگلی هم داشتی.
از این عکسا داری بازم بذار به خدا روحمون شاد میشه که یه ایرانی رو میبینیم پیشرفت کرده.
http://blog.ata-khalighi.com/images/hamedan-khalighi-akbarpoor.jpg
این عکس دانشگاه همدان هست.
من هم اول به فوتبال علاقه داشتم. منتهی از اون جایی که فوتبال در ایران خیلی خیلی پیشرفت کرده (!) و خیلی برای فوتبال خودکشی میکنند.من فوتبال را کنار گذاشتم و سراغ چیزهای بهتر رفتم. البته ایران رو با لندن نمیشه مقایسه کرد.
به من هم سر بزنید.
ممنون
مرسی از جوابت! خیلی خیلی دلم تنگ شده برای اون صفحههای زرد مجله تومنی صنار. این برگههای گلاسه که این روزا مطالبو به زور روی خودشون نگه میدارن! چلچراغ پرزرق و برقتر شده ولی نورش بیرمقه! حیف!
در مورد اون بچه قورباغه توی چوبین
One of the most incredible frog species is the Rheobatrachus silus, discovered in 1973, which gives birth to live young through the female’s mouth. The mother frog swallows her eggs after fertilization, and then stops feeding. For six or more weeks, these eggs develop and pass through a type of tadpole stage, all inside the stomach, without being digested.
The frog’s stomach is quite normal—able to secrete hydrochloric acid and enzymes that would normally digest whatever is swallowed—yet the jelly around the eggs contains a chemical that not only ‘switches off’ the production of the acid, but appears to prevent the stomach from discharging its contents further down the gut.
نیما جان میشه ایمیلتو برام میل کنی من چند تا سوال ازت داشتم. ممنون
نیما: بالای صفحه ایمیلم هست.
نیمای عزیز سلام
من از وقتی باهامون «چت» میکردی بهت ارادت دارم! من فرصت کمی دارم برای یادگیری زبان اما لازم دارم که حتما یاد بگیرم. زبانم متوسطه رو به خوبه. تو چه راهیو به من پیشنهاد میکنی؟ هدفم از ارتقای سطح زبان درک بالا از مقالات و کتب تخصصیم هست و سلیستر حرف زدن.
پ.ن: رشته من کامپیوتره
پ.ن۲:خیلی تعجب کردم که گفتی بریتانیاییهای!! نژادپرست خارجیا رو تحویل میگیرن!
نیما: برای داخل ایران فقط باید به طور مداوم و هر روزه کلاس رفت. راه دیگهای نداره. فقط با فشار زیاد میشه زبان یاد گرفت. درباره بریتانیا یا هر کشور دیگه تا توش زندگی نکنی متوجه خیلی چیزها نمیشی.
سلام. نیما جان الان در تهران هم تماشای فوتبال در اماکن عمومی جا افتاده. کافههایی مانند کافههای زنجیرهای ویونا یا بسیاری کافیشاپهای دیگر تلویزیونهای بزرگی برای تماشای مسابقات جامجهانی نصب کردند. بعضی سینماها هم قرار است مسابقات حساس را نشان بدهند. شهرداری هم در بعضی پارکها مثل پارک ملت مسابقات جامجهانی را نمایش میدهد.
به هر حال نیما مسابقات جامجهانی برای ما که اینجا تفریح زیادی نداریم یا درستتر بگویم گزینههای زیادی برای تفریح نداریم، تفریح خوبی است و تماشا و تعقیب آنها پر از لذت است.
لذت کلکل کردن با دوستان. کری خواندن برای همدیگر. از همه جذابتر، شرطبندی.
نیما: چقدر خوب 🙂 خوشحالم.
نیما سلام
ببین وقتی از ایران رفتی آنجا هم سینما کارائوکه نبود و….
اینجا اوضاع تغییر کرده. انقد سوتی نده بپرس بعد این جفتگیات رو تفت بده بابا. مگه فکر میکنی بعد تو دنیا اینجا ایستاد. تازهشم این همه عشق فوتبالین این نتایج رو گرفتین دیشب حال کردم الجزایر دماغ این انگلوسکسونها پرادعا رو خاکمال کرد.
نیما: رضا ایفل کارائوکه سینما نیست. آخه یه پمپ اضافی بگیر که خون به مغزت خوب پمپاژ شه رفیق :)) بعدش من تیم آرژانتین رو ساپورت میکنم محض اطلاع.
خوبه که تاریخها رو ایرانی ثبت میکنی!
دوست داشتم اونجا بودم.
اگر بودم حتما از لیورپول طرفداری میکردم.
باهات موافقم فوتبال و حواشیهای تمام نشدنیش در ایران واقعا هر طرفدار این رشته رو دلسرد میکنه.