هایکو کتاب، شعرسازی به شیوه لگو

این بار نوبت یک ابتکار خوب ایرانی به نام هایکوکتاب است در حوزه کتاب و ادبیات و مینیمالیسم.

هایکو کوتاه‌ترین گونه‌ی شعری در جهان است که مبدع آن ژاپنی‌ها هستند. شاید معروف‌ترین هایکویی که شنیده باشیم این یکی باشد:

ای حلزون از کوه فوجی بالا برو… آرام، آرام…

اما از آنجا که هنر نزد ایرانیان است و بس، مبدع هایکوکتاب ایرانی است. هایکویی که با کتاب‌های کتابخانه شما ساخته می‌شود و البته روش جالبی است برای معرفی کتاب. کافی است نگاهی به عناوین کتابخانه خود بیاندازید و شعر مینیمالی به شیوه هایکو بسازید. گاهی این اشعار می‌توانند معانی حیرت‌انگیزی داشته باشند.

این هایکوکتاب محبوب من است:

haikubook

اما داستان شکل‌گیری هایکوکتاب هم جالب است و به فضای سیاسی پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر بر می‌گردد. سیداکبر موسوی مبدع این ایده می‌گوید: زمان ثبت نام کاندیداها بود و ایران در گیر و دار انتخابات ریاست جمهوری. این شاید نخستین هایکوکتابی باشد که او ساخت:

a3

ایده‌ای که جرقه‌اش در یک فضای سیاسی زده شد اما در نهایت به سمت و سوی هایکو و شعر کشیده شد.

شما هم می‌توانید از کتاب‌هایتان شعری بسازید. کافی است قوانین بازی را بخوانید و به کار بگیرید. اما اگر خیلی عجله دارید، طرز تهیه فوری اینجاست:
۱- هایکو سه بخش دارد. بنابراین سه کتاب لازم داریم.
۲- کتاب‌ها را روی هم گذاشته و عکس بگیرید.
۳- هایکوکتاب شما آماده است!
عکس هایکوکتاب خود را آپلود کرده و کتاب‌هایتان را معرفی کنید.

این روش ساخت هایکو تلفیقی است از ادبیات و لگو. ساخت سازه و بنا و هر چیزی با آجرک‌های پلاستیکی.

پ.ن: بعد از استقبالی که از این نوشته شد و نوشته‌های دیگری که در وبلاگ‌های دیگر در همین زمینه منتشر و حتی در برخی از شبکه‌های اجتماعی تبدیل به بازی شد، بد ندیدم چند توصیه به دوستانی کنم که این ایده را عملی کرده‌اند. بسیار نیکوست اگر امکان امتیاردهی به هایکوکتاب‌ها فراهم شود و هایکوکتاب منتخب هفته و ماه تعیین شود. در گام‌های بعدی بسیار وب است اگر اپلیکیشنی برای گوشی‌های موبایل تهیه شود تا هر کسی بتواند با همان اپلیکیشن عکسش را بگیرد و در سایت آپلود کند.

ترانه «در شب» با صدای شمس لنگرودی

شمس لنگرودی رو بیشتر ما به عنوان یک شاعر می‌شناسیم. اما به تازگی اولین ترانه‌اش به نام«در شب» رو با آهنگسازی کامران رسول‌زاده خونده. این آهنگ رو بشنوید که دلنشینه.

نام ترانه: در شب
خواننده: محمد شمس لنگرودی
آهنگساز: کامران رسولزاده
تنظیم: سروش قهرمانلو
ترانه‌سرا: استاد شمس لنگرودی، کامران رسولزاده
سه‌تار و سه‌تار الکتریک : سروش قهرمانلو
دف: محمد صادق فدایی فرد
استودیو: پاپ
صدابردار، میکس و مسترینگ: کامبیز مقدم
عکاس: باران جعفری

کتاب «دیازپام ۱۰»

فاطمه حق‌وردیان هم یکی از نویسندگانی است که تصمیم گرفته با اصلاحیه‌های نامعقولی که بر کتاب پیش از این مجوزدار و چاپ‌شده‌اش یعنی «دیازپام ۱۰» (چاپ اول بهمن ۸۲) زده شد، از چاپ مجددش منصرف بشه و با وجود گزینه‌هایی همچون چاپ زیرزمینی در داخل یا چاپ کتاب توسط ناشرین ایرانی مقیم خارج کشور، فایل پی‌دی‌اف کتاب رو برای دریافت همگان روی نت قرار بده.

تنها خواهش این نویسنده هم اینه که هزینه‌ای که قرار بود برای خرید کتاب بپردازید رو به حساب مؤسسه حمایت از کودکان سرطانی (محک) واریز کنید.

برای دریافت این کتاب می‌تونید از این لینک استفاده کنید. این هم لینک در گوگل‌داکس.

نه کانکشن خانه‌ات تند شد…

IT Manالا ای که آیی به نت هر دری
بِبُری ز خود خامه و بربری
ز اِشکَم کنی آب میوه دریغ
خری کارت اینترنت از این طریق
چه بسیار دادی ریال و تومان
ز پوند و دلار و یورو توأمان
که سیراب گردی ز دیتای وب
نگردی ز کم‌دانشی خُرد و دِپ
که آی‌تی بیاموزی بل اندکی
ز آتشفشانِ خِرد فندکی
و لکن به فیلتر شدی روبه‌رو
به هر آن چه کردی کمی جست‌وجو
که فیلتر به «زنجان» و «زنبور» بود
به «زن» اندرش جُرم سانسور بود
ز اورکات و انواع وب‌سایتِ دوست
بکندند سر تا به پا پشم و پوست
بدادند حالی اساسی به آن
که موشی شد آن شیر شرزه دمان
نوشتی فراوان به وبلاگ خود
ز انواع ترفند و اخبار و کُد
که اندک دلت خوش شود سرسری
نگردد قد و قامتت یک‌وری
پس از این همه گشتنت روی نت
نوشتن به وبلاگ خود فرت و فرت
بسی رنج بردی در این سال چند
نبردی پشیزی ز آن بهره‌مند
نه دریافت کردی ز تبلیغ، پول
نه بشکستی با این روش شاخ غول
نه کانکشن خانه‌ات تند شد
نه ارقام سیم کارت تو رُند شد
همان به که کشکی بیاری سفید
بسابی چُنان که شود ناپیدد
شعر از خودم، کپی‌رایت هم شدیداً محفوظ است!

Weekend

صبح پنجشنبه‌ها یک احساس هیجان‌انگیز کنار سفره صبحانه نشسته است.
عصر پنجشنبه‌ها یک احساس شادی توی خیابان موج می‌خورد.
جمعه‌ها صبح یک احساس ولنگاری توی رختخواب غلت می‌زند.
جمعه‌ها عصر اما یک وزنه سنگین از دل آسمان آویزان است.

خورشید

خورشید،
خسته است
و افق‌ها،
بی‌قرار
دهان ماهی
بیهوده در جست‌وجوی رازی است،
در حباب.
و من
در جستجوی واژه‌ای جدید.
تا واژه‌ای دیگر،
همراه من باش.
خورشید در انتهای کوچه است
و مجرای نور
در دهلیز غروب
نقطه‌های شعر را،
رسوا می‌کند.
و من،
در پشت هر جاده
گم‌شده‌ای را به تکرار،
می‌بینم.
سفره‌ی زمین
پذیرای دهان جاده‌هاست.
و جاده‌ها،
لبریز دریغ،
برای هر گام خُرد.
برای یک قدم،
همراه من باش.
مهرداد ضیایی

نُت‌های نصفه

نت‌های نصفه
سوار بر امواج
زمزمه‌های آسمانی را
برای اندیشه‌های خاکی
به ساحل می‌ریزند
یار، یار، یار
فراموش نکن
ما پیمانی نبسته‌ایم
ما سفره‌ای در برابر نداشته‌ایم
ما میان ابرها
سفر نکرده‌ایم
از کسی نپرسیده‌ام
تَنگ در بر گرفتن
معنای عارفانه‌ای دارد؟
راستی
مگر نمی‌بینی
که فرشته‌ها می‌نوازند
آرام آرام
و هاله‌ای از موسیقی کهنه
ما را در بر می‌گیرد
و ما در هم خواهیم آویخت
گوش کن
فرشته‌ها می‌نوازند
با سازهای شیشه‌ای
و از آهنگ سازشان
ابرها متلاطم می‌شود
باران میی‌بارد
باران
و تنها نتی کوچک کافی‌ست
تا هر چه آهنگ سراب
رنگ ببازد
صمیمانه می‌گویم
مرا دوست بدار
ای آشنای فصل‌های کودکی
من تنها صدایم را ارمغانت آورده‌ام

شکل پیری خودم

شاید…..
آرزوهایم
زندانی قاصدک شدند
که دست زمان آزادشان نکرد.
شاید هم
ستاره شدند
تا دست کسی نرسد بچیندشان.
امروز نمی‌دانم
چندسالگی عقربه‌هاست
که صمیمانه ترین‌هایم را
به آینه می‌دهم.
شاید تهی شده‌ایم از سرنوشت
که این‌گونه شکل پیری خود می‌شویم
……شاید.