ایدههای جالب همیشه توجه من رو جلب میکنند. به ویژه اونهایی که از حمایت سازمانها و شرکتهای بزرگ برخوردار میشن. سازمانهایی که مخاطبان زیاد دارند، در صورت حمایت از ایدهای که برای همگان مفیده، باعث میشن که نتیجه موفقآمیزتر باشه.
این بار متروی شهر پکن در ابتکاری به جای پول یا بلیت، بطریهای بازیافتی میگیره. قبلا هم موردی رو در ترکیه معرفی کرده بودم که به ازای بطری بازیافتی، غذا برای حیوانات خیابانی فراهم میکنه.
اما این مورد ارائه بطری به جای هزینه سفر، بر میگرده به ۲ سال پیش. این دستگاه، با دریافت بطری پلاستیکی، کارت سفر مسافران رو شارژ میکنه.
ایده خوبیه برای همه کلانشهرهای دنیا. حالا لازم نیست که هر کسی با خودش یه گونی پلاستیک بیاره و کارتش رو شارژ کنه. کافیه همون بطری آب یا نوشیدنی رو که روزمرهاستفاده میکنه، به جای انداختن توی سطل زباله، داخل این دستگاه بندازه و کارت متروی خودش رو کمکم شارژ کنه.
مترو
اپلیکیشن مسیریابی در تهران
کلانشهرها و حتی شهرهای کوچک در دنیا، اطلاعات سامانه ترابری عمومیشان را مدتها است که به صورت اپلیکیشن و وبسایت در اختیار عموم قرار دادهاند.
اینجا در لندن معروفترین وبسایت در این زمینه سایت TFL است و اپلیکیشهای متعددی در این زمینه موجود است که به صورت متن و گرافیک بهترین مسیرها و کوتاهترین راهها را به شهروندان ارائه میدهند. یکی از اپهای محبوب من Bus Guru است که در ایستگاهای اتوبوس لندن به یاریم میآید و به من میگوید که تا چند دقیقه دیگر باید منتظر اتوبوس مورد نظر بمانم.
برنامهنویسان و طراحان اپ در ایران هم چند وقتی است که به فکر تولید اپلیکیشنهای کاربردی افتادهاند. یکی از این اپلیکیشنها سامانه مسیریاب شهر تهران است که علاوه بر ارائه اطلاعات حمل و نقل شهر تهران در وبسایت به صورت اپلیکیشن هم برای آیاواس و هم برای اندروید عرضه شده است.
نرمافزار مسیریاب تهران این امکان را به شما میدهد که با نوشتن مبدا و مقصد و انتخاب نحوه جابهجایی از میان اتوبوس، مترو و BRT بهترین مسیر ممکن را دریافت کنید.
به علت آن که در تهران نیستم نمیتوانم آن را آزمایش کنم و میزان دقت آن را بسنجم اما از نظر طراحی و امکانات به نظرم اگر مسیرها به طور گرافیکی روی نقشه هم نمایش داده شود، کاربردیتر خواهد بود هر چند مطمئنم در این راه مشکلات عدیدهای وجود دارد.
نرمافزارهای مشابه که برای مثال در لندن استفاده میشوند مبتنی بر کد پستی هستند که قالب این کد را میتوانید در ویکیپدیا ببینید. طبیعتاً ایده گرفتن دوستان ایرانی ما از نرمافزارها و اپلیکیشنهای خارجی مشابه که در این نوشته ذکرشان کردم میتواند در هر چه کارکردیتر کردن اپلیکیشنشان مؤثر باشد.
تبدیل خواننده روزنامه به بیینده سایت
شاید تصور کنید کسی که یک روزنامه کاغذی را در دست میگیرد، دیگر نیازی ندارد که به وبسایت آن روزنامه سری بزند در حالی که این تصور شاید درست نباشد.
افزایش شمارگان یک روزنامه اتفاق دلچسبی برای گردانندگانش است اما به همان نسبت هم هزینههای چاپ و پخش را بالا میبرد در حالی که افزایش بازدید از نسخه آنلاین یک روزنامه حداکثر هزینه پهنای باند و سروری قویتر را بر دوش گردانندگانش تحمیل خواهد کرد.
در عین حال نسخه آنلاین یک روزنامه امکانات و قدرت مانور بیشتری به مدیرانش میدهد. امکان پیوند به سایتهای دیگر یا نوشتهها و مقالات پیشین روزنامه برای اخبار تکمیلی و پیشینه خبری و تصاویر بیشتر و احیاناً ویدئو، تنها گوشهای از این تواناییها و کاربردهای اضافه است.
به این طریق هر خبر پس از گذشت تاریخ مصرفش ارزش افزودهای به جهت بایگانی شدن و در دسترس قرار گرفتنش برای همیشه خواهد داشت. صفحاتی که دقیقاً به همین علت پتانسیل انتشار آگهیها و درآمدزایی تا ابد را با خود به همراه خواهند داشت.
دوبینامه (۳)
این روزهای آخر کارم در دوبی، تا دیروقت مشغول کار بودم. اونقدر خسته که دیگه زمان و حسی برای بهروز کردن اینجا نبود. حالا هم توی لابی هتل نشستم و دارم دوبینامه سوم رو به روز میکنم.
این چند روز فرصتی شد تا سری به سلمان بزنم وکلی گپ بزنیم. اما برسیم به نکتههایی که در دوبی دیدم.
هوای بهاری و مخلوطی از باران رو این روزها تجربه کردم که کار رو یه جاهایی سخت میکرد. یکی از روزها برای فیلمبرداری به متروی اینجا رفتیم. متروی دوبی، بلندترین متروی دنیاست که بیراننده حرکت میکنه. تقریباً توی هر سکو یک پلیس ایستاده بود. فیلمبرداری همیشه باید با مجوز باشه و مرتباً کنترل میشه. هر ایستگاهی که توقف میکردیم، پلیسها ازمون درخواست اجازهنامه میکردن و طبیعتاً ما مجبور میشدیم که کار رو متوقف کنیم. علاوه بر اینها، یک واگن اختصاصی در هر قطار هست که اینترنت وایفای داره و میشه به اینترنت وصل شد.
دومین جایی که اون روز رفتیم، ساحل خلیج فارس بود و کنار برج العرب که بخشی از فیلمبرداری رو باید اونجا انجام میدادیم و در نهایت رفتیم به پیست سرپوشیده اسکی دوبی. به قول یکی از دوستهام وارد یه یخچال بزرگ شدیم و البته تجربه من از اسکی همون قدری بود که شما تجربه هدایت شاتل رو داری. بنابراین با رضایت خاطر زمین میخوردم و دوستان هم حالت مفرحی در وجناتشون هویدا میشد که البته بیخود کردن که خندیدن بهم.
ملتی که اینجا زندگی میکنن بسیار ماشینباز به نظر میان. توی خیابون جیبیآر انواع پورشه و فراری رو دیدم و همین طور دهها موتور در مایههای هارلی دیویدسن و انواع مشابهش. تقریباً همه برندهای معروف رو میشه اینجا پیدا کرد. از برندهای پوشاک تا برندهای غذایی و حتی بانکها و رسانههای معروف دنیا. اما جالبیش به اینه که اسامی رو معرب کردن. مثلا به جای Starbucks میگن ستاربکس یا جای Burger King میگن برجر کنج. این نامگذاریها گاهی خیلی مضحک و خندهدار میشه.
سفرم رو چند روز عقب انداختم تا بتونم کمی دوبی رو اون طور که دلم میخواد ببینم. واقعاً به هوای آفتابی نیاز داشتم و البته دمای هوا هم ایدهآله. بنابراین ارزشش رو داشت که انداره یه بلیت دیگه پول بدم تا بتونم چند روز دیرتر برگردم توی بارون لندن.
استفاده از توییتر در سامانههای ترابری
برای استفاده از فناوری در دولت و خدمات عمومی، باید یک اراده وجود داشته باشد. در واقع علاوه بر این که شرکتها و نهادها و مؤسسات دولتی، باید مدیرانی علاقمند به راههای تازه داشته باشند، مشاوران و مدیران میانی خوشفکر هم برای ایجاد تحولات کارآمد، لازم است.
نگاهی به سایتهای دولتی و نهادهای رسمی ایران بندازید. بسیاری از آنها صرفاً صفحاتی هستند که به معرفی سازمان و در نهایت یک فرم تماس با ما و در بهترین حالت گزارشهای آماری سالانه مجهز شدهاند. در حالی که با کمترین هزینهها میتوان خدمات بسیار زیادی را در دنیای مجازی عرضه کرد. بدون آنکه نیروی انسانی زیادی به کار گرفته شود، به افراد زیادی که از فناوری استفاده میکنند، میتوان خدمات ارائه داد.
عموماً سایتهای دولتی خروجیهای خود را به صورت آزاد در اختیار کاربران قرار نمیدهند. بسیاری از آنها خبرمایه ندارند و بهروزرسانیشان قابل توسعه در سایتهای دیگر نیست. به عبارت دیگر کمتر سایتی را میتوان یافت که به فکر توسعه مواد تولیدی خود در سایتهای دیگر باشد.
بگذارید مثالی بزنم. اینجا در لندن، شهری که حتی ساعت مشهورش، بیگ بن، هم هر ساعت توییت میکند و دلنگ و دولونگ به راه میاندازد، برای آن که از اوضاع خطوط مترو یا آنطور که اینجا مرسوم است آندرگراند، باخبر باشیم، کافی است به سایت ترابری لندن مراجعه کنیم. تمام اطلاعات بروز و به ثانیه در آنجا قابل مشاهده است. شما میتوانید با انتخاب مبدأ و مقصد خود کوتاهترین مسیر را با ترکیبی از مترو و اتوبوس و پیاده و زمان تقریبی از این سایت به دست آورید.
این سایت خروجیهای استانداردی هم برای توسعهدهندگان وب دارد. برای آنهایی که میخواهند اپلیکیشنهای موبایل برای سامانه ترابری لندن بسازند، این خروجیها خوراک مناسبی است.
علاوه بر اینها ارسال پیامک برای مشترکانی که میخواهند از اوضاع حملونقل خبردار شوند، امری مرسوم است. در کنار اینها حساب کاربری توییتر سامانه ترابری هم برای کسی مثل من که دائماً از توییتر استفاده میکنم، میتواند ابزار اطلاعرسانه مناسبی باشد تا از اشکالات سامانه باخبر شوم. برای مثال خط مرکزی لندن، دیروز با مشکل مواجه بود. افراد زیادی در ورودیهای ایستگاه مترو متوجه این امر شدند در حالی که برای من که توییتر مترو را دنبال میکنم، وقتی برای رسیدن به ایستگاه تلف نشد و پیش از همه از اتوبوس جایگزین استفاده کردم.
ای کاش وبسایت متروی تهران هم یک حساب کاربری توییتر باز کند تا چنین اطلاعاتی به طور خودکار، از خروجیهای استانداردش وارد اکانت توییترش شود. ای کاش شرکتهای هواپیمایی، مسافربری و اتوبوسرانی هم چنین کاری را انجام دهند. کاری که خرج چندانی ندارد اما کاربردش برای کاهش ترافیک و جلوگیری از اتلاف وقت کاربران مثل روز روشن است.
متروی لندن و متروی تهران در یک نگاه
چند وقته میخوام درباره سیستم متروی لندن بنویسم و وقت نمیشه. متروی لندن یا اونطور که اینجاییها بهش میگن آندرگراند، یکی از قدیمیترین سیستمهای حمل و نقل زیرزمینی در دنیاست و نزدیک به یک قرن و نیم قدمت داره. خطهای متروی اینجا اونقدر زیاده که تقریباً میشه گفت به هر نقطه شهر دسترسی داریم. هر خط اسمی داره و توی نقشه با رنگ خاصی مشخص میشه. بعضی از این خطوط اهمیت استراتژیک دارن و منظم بودنشون خیلی مهمه. مثل خطی که از مرکز شهر میگذره و به همین علت به سنترال لاین معروفه و خطی که به سمت فرودگاه میره. در واقع وقتی متروی اینجا رو با متروی تهران (نقشه) مقایسه میکنم، در اولین نگاه به نتیجه میرسم که اگه متروی تهران با این گستردگی در سطح شهر ساخته میشد، تهرونیها هم مثل لندنیها کمتر رغبت میکردن که ماشین خودشون رو ببرن بیرون. بعضی از ایستگاههای اینجا تقریباً هر یک دقیقه یک بار ترن دارن و البته بعضیهاشون که اهمیت کمتری دارن هر یک ربع یک بار یا بیشتر. اما بپردازیم به حواشی و چیزهای جالبتر.
– توی ایستگاههای پررفتوآمد قسمتهایی به شکل نیمدایره مشخص شده که توش نوازندهای ساز خودش رو میزنه یا آواز خودش رو میخونه. (عکس)
– محاله توی ایستگاههای متروی اینجا بتونی سطل زباله پیدا کنی. از قرار معلوم بعد از بمبگذاریهایی که توی متروی اینجا شد، آشغالدونیها رو برداشتن که کسی توشون چیزهای خطرناک نذاره.
– آگهیها تبلیغاتی از در و دیوار ایستگاهها بالا میرن. دیوار کنار پلهبرقیها که تا قبل از این پر بود از آگهیهای که تو کادرهای مخصوص هستند، کمکم جای خودشون رو با نمایشگرهای دیجیتالی عوض میکنن که آگهیها متحرک توشونه و وقتی روی پله در حال حرکتی و نمایشگرهای مختلف از جلوت حرکت میکنن، معمولاً هر نمایشگر داره ادامه داستان نمایشگر قبلی رو پخش میکنه که از داستان تبلیغاتی جا نمونی.
– خیلی از این آگهیها بهترین مکان برای پیدا کردن برنامه نمایشگاهها، گالریها، سینماها و تئاترها هستن و خیلیهای دیگهشون یه جورهایی اثر هنری شمرده میشن.
– دو سه تا روزنامه رایگان توی مترو، یا جلوی ورودی مترو توزیع میشن که مهمترینشون مترو، لایت و دِ لاندن پیپر هست.
– بیشتر مردم توی مترو در حال خوندن و مطالعه هستن. یه تعدادی از همین روزنامههای رایگان میخونن و بقیهشون هم یه کتاب دستشونه.
– ورود سگ، گربه، چمدون و دوچرخههای تاشو به متروی لندن ممنوع نیست. از این چیزها توی هر واگنی ممکنه ببینین.
– نقشه متروی لندن رو با نقشه متروی تهران مقایسه کنین. این نقشه از بس خط تو خطه که بعضیها از توش کلی عکس حیوون و جک و جونور پیدا کردن.
– یکی از اماکن پرطرفدار برای خودکشی توی لندن، همین متروی لندنه. واسه همین هم این خودکشیها کلی خبرساز میشن چون برای حملونقل ملت اختلال به وجود میاد.
– متروی لندن ایستگاههای متروک هم داره و البته ارواح مشهوری که ساکن این ایستگاهها و ایستگاههای فعال هستن. خودتون بخونین.
شکایت تکنفره برای بلیت تکسفره
وقتی که فرضاً در ستون «خواندنیها»ی یک روزنامه یا «گشتی در دنیای خبرها»ی آن یکی چنین خبری میخوانید، چه احساسی بهتان دست میدهد؟
یک شهروند انگلیسی در نوشیدنیای که هنگام پرواز با خط هوایی فلان به او داده بودند یک مگس پیدا کرد و بعد از شکایت توانست N هزار پوند خسارت بگیرد.
این طور وقتها ممکن است آدم پیش خودش فکر کند که ای بابا میبینی چقدر آن طرفیها در مدنی کردن جامعهشان پیشرفت کردهاند؟ طرف یک تنه توانست یک شرکت هواپیمایی را به دادگاه بکشد و خسارت درست و حسابی بگیرد. حالا هم آن شرکت حواسش را حمع میکند تا دیگر از این سوتیها ندهد و الی آخر.
شاید بتوانیم بگوییم که یک نفر در جامعهای که مدنی به نظر میرسد میتواند با استفاده از وکیل یا اقدام شخصی چنین شکایتهایی را پیگیری کند و به نتیجه هم برسد اما نمونههای این چنینی در ایران به ندرت پیش میآیند.
از قرار معلوم سال گذشته بعد از آن که شورای شهر تهران حاضر نشد قیمت بلیت را به اندازهای که این مترو درخواست کرده بود افزایش دهد، این شرکت برای جبران تصمیم گرفت دیگر بلیت تکسفره نفروشد. با این تغییر هر فرد باید حداقل ۲۰۰ تومان برای دو سفر رفت و برگشت بپردازد حتی اگر یک سفر نیاز باشد. حالا سر و کله شهروندی پیدا میشود و به جای غرغر کردن به این ماجرا اعتراض میکند و به دیوان عدالت اداری شکایت کرده و میگوید: «شاید من بخوام فقط یک بار از مترو استفاده کنم. این حق منه که بتونم بلیت تک سفره بخرم ولی مترو این حق رو ازم گرفته.»
این شهروند موفق شده رأی دادگاه را به نفع خود بگیرد. در حال حاضر اگر فرمانداری قیمت را تأیید کند، این امر اجرایی میشود و مترو باید بلیت تکسفره بفروشد.
من هم مثل دوستان دیگر که این خبر را شنیدهاند، با خودم فکر میگویم خدا این شهروندها را زیاد بفرماید که به جای غرولند حق خودشان را میگیرند.
توقف در سکوی ۹ و یک دوم
هفتهنامه چلچراغ– در سالهای گذشته حوادثی چون آتشسوزی و تغییر کاربری بخشهایی چون پارکینگ مجموعه تئاتر شهر تهران همواره جنجالبرانگیز بود. آخرین اتفاق که با اعتراض تقریباً گسترده همراه شد، اقدام به ساخت ورودی مترو در محوطه مقابل تئاتر شهر بود. دیوارهایی که یک شبه در این مکان سر برآوردند، در کمتر از چند روز برداشته شدند. تمام اینها حاصل تلاش همهجانبه علاقمندانی بود که یکصدا اعتراض کردند و در عین حال برای حل مشکل به مذاکره پرداختند. تمام این هماهنگی شاید بیوجود پدیدهای مانند اساماس ممکن نبود. روزشمار این واقعه تأییدی است بر این مسأله:
پنجشنبه ۸ آذر: تئاتر شهر چند ماهی میشود که به خاطر بازسازی تعطیل است و رونق گذشته را ندارد. پنجشنبه دیوارهای سبزرنگی در محوطه این مجموعه ایجاد شده و تابلوی زردرنگی که خبر از احداث ورودی ایستگاه مترو میدهد، توجه رهگذران را به خود جلب میکند. یکی از آنها تصمیم میگیرد که این اتفاق را برای خبرنگار ایسنا اساماس کند: «قضیه این حصارهای جدید کنار تئاتر شهر چیه؟ اینجا قراره ایستگاه مترو بشه؟ مگه قرار نبود ایستگاه به سر خیابون صبا منتقل بشه؟ اینها هیچ حساب تأثیر لرزش عبور مترو روی ساختمون تئاتر شهر رو کردن؟» چند دقیقه بعد جواب میرسد که: «خبر ندارم. پیگیری میکنم».
اولیورتویستخوانی در لندن
هفتهنامه چلچراغ– «لندن دروازه دنیاست»! این تنها یکی از جملاتی است که قبل از سفر دوستانم میگویند و البته یکی دیگر از همکاران از دلگیر بودنش هشدارم میدهد. تصور خودم هم چیزی شبیه عصرهای دلگیر و بارانی شمال و آسمان همیشه ابری آنجاست. اعتراف میکنم که نخستین روز ورودم با شهری دلگیر مواجه شدم و مردمی که از صورتشان میشد حدس زد چقدر عبوس و سرد هستند. عصر یکشنبه آنجا باید چیزی شبیه به عصرهای جمعه خودمان باشد اما تصورم در روزهای بعد به هم ریخت. انگلیسیها (منظورم ساکنان انگلیس است، بریتیش یا غیر آن) سه جمله معروف دارند. صبح (عصر) به خیر، ببخشید، سپاسگزارم! و در استفاده از این سه جمله نه تنها خسیس نیستند بلکه بسیار دست و دلبازند و به هر بهانهای به کارش میبرند. برخلاف تصور اولیهام خانواده چندان سست و بیبنیاد نیست. میزان امنیت در اجتماع در سالهای اخیر بهبود چشمگیری پیدا کرده و تمام آنها مدیون بازنگری در عملکرد پلیس لندن است و کلید رمز چیزی نیست جز برنامهریزی دقیق و اجرای مناسب برنامهها مطالعاتی و پژوهشی. پلیس ترجیح میدهد تا بیخانمانها و ولگردها را با غذا، لباس و حمام گرم اسکان دهد و زیر بار تمام هزینههایش برود چرا که پژوهشها نشان داده که این کار هزینهای به مراتب کمتر از هزینههای کنترل جرایم و پس از آن دارد. همان شعار معروف «پیشگیری بهتر از درمان».
مترو
سرتاسر اینجا یه چالهست. از چپ تا راست. وسطش هم تو تا میله زرد گردن کلفت کشیده شده از چپ تا راست. روش هم نوشتن خطر مرگ! این طرف من نشستم روی یه صندلی. اون طرف تو هم نشستی روی یه صندلی. اینقدر نگام نکن. راهمون که جداست. تو قراره بری به سمت چپ. من هم که قراره برم به سمت راست. چند متر بیشتر بینمون فاصله نیست. اما راه مستقیمی هم وجود نداره. تنها نقطه اتصال بین من و تو یه راهه که از بالای سرمون میگذره. ولی فایده نداره. چون قبل از اینکه یکیمون بیاد اون طرف، اون یکیمون میره.