یه جایی رو در نظر بگیرید. یه جایی مثل یه خونه ویلایی که روی یه کوه بلند پر از برفه. تمام پلههاش و بالکنش از برف لبریزن و باد هر از گاهی برفای روی اونا رو مثل پودر به اطراف میپاشه. یه ویلای دو طبقه که از سنگهای همون کوه و چوب ساخته شده. وقتی واردش میشی دو تا مجسمه آدم که خیلی طبیعی هستن توجه تو رو به خودش جلب میکنه. هر دو تاشون لباس عشایر پوشیدن و با وسایل و توی محیط کوچ در حال کارن. تختهای سنتی شیک (نه از اونا که تو دربند میبینی) با گلیمهای خوشگل و میزهای غذاخوری چشمنوازی که آماده خریداری نشدن و مخصوص اون جا درست شدن دعوتت میکنه که غذا بخوری. یه قسمت این سرسرا با چند تا پله چوبی جدا شده و فضایی رو ایجاد کرده که میتونست آشپزخونه خوبی بشه. یه سنگ بسیار بزرگ یه طرف اینجا رو به طور کامل تشکیل میده. سنگی که بخشی از همون کوه بوده. سقف توسط تنههای درخت و حصیر استحکامی رو داره که آرامش خاصی بهت میده. لوسترهای این جا هم از زنجیرهای کلفت و چوب تشکیل شدن. بیرون توی بالکن روشنایی توسط فانوسهای قدیمی تأمین میشه البته توش لامپ کار گذاشتن. راستی یه شومینه هم این جا هست. یه شومینه واقعی با کندههای کلفت در حال سوختن. این هال با یه پله بزرگ به طبقه بالا میره که بسیار بزرگه و میتونست جای مناسبی برای ۳ تا اتاق خواب بزرگ و سرویسها باشه. این جا یه ویلای قشنگ میشد. البته اگه اون رو تبدیل به رستوران سنتی نمیکردن. این رستوران سنتی اسمش خانه کردستانه که توی پارک جمشیدیه هست. امشب اگه اونجا رو دیده بودین هیچ وقت فراموشش نمیکردین. مخصوصاً توی این برف. حیف که دوربینم رو دزدا بردن وگرنه عکسهای خیلی قشنگی میشد از اون جا گرفت.
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.