امروز رفتیم توچال جاتون خالی. با چند تا از دوستای خوب. عرایض، غریب آشنا، آیدا، غزل، نازنین و مجید. تازه بعدشم ناهار ور به اتفاق همین دوستان و در جوار سحر و سیاوش میل فرمودیم.
سخنان برگزیده امروز:
۱- من نمیتونم فشار رو تحمل کنم… فقط میتونم فشار بدم.
۲- بدترین چیزی که میتونه تو پاچه آدم بره، برفه!
تحریر: این دوستم مجید زانوش به خاطر یه کیت کت ناقابل پیچ خورد.
بعد التحریر: ساعت نه و نیم بردمش بیمارستان تا ببینم موضوع خطریه یا نه.
اغراض ما بعدالتحریر: ویلچرسواری دولا دولا که نمیشه اما خیلی حال میده با ویلچر دختر بلند کنی! هاها!
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.