یکشنبه عصر بود. با دوستم مجید بودم و حوصلمون هم سر رفته بود. پیشنهاد داد بریم کرج. آرش تازگیها اونجا باشگاه بیلیارد زده. منم که خدای بیلیارد هستم (البته از نوع یاهوییش) درجا موافقت کردم و گازیدیم تا کرج. سه، چهار تا ضربه اول آی خندیدیم به خودمون. چون اصلاً نتونسته بودیم هیچ توپی رو بزنیم. اما بعدش آی کولاک کردیم… آی کولاک کردیم… اساسی.
تازه من یه چیزی رو کشفیدیم: من ذاتاً بیلیارد بازم.
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.