فکر میکنم اولین فراری رو که توی ذهنم ثبت کردم، فرار از سرویس مدرسهمون بود. کلاس اول ابتدایی بودم. هیجانانگیزترین چیز برام توی اون لحظه این بود که مسیری رو که هر روز با مینیبوس طی میکنم، پیاده راه برم. بعدیهاش اینقدر فیزیکی نبودن. یه جورایی مربوط میشدن به فرار از روزمرهگی، فرار از خیال، فرار از دوست داشتن، فرار از دین و… اون وقتا انتخاب اینکه از چه چیزی میخوام فرار کنم اصلا مشکل نبود اما در حال حاضر مشکلم اینه که میخوام فرار کنم. اما نمیدونم از چی!
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.