۱- فعالان طرفدار هاشمی کاملاً به تکاپو افتادن. کرباسچی هم شده سرپرست کل ستادهای تهران. از طرفی ترس رو میشه توی چهرشون دید و از طرف دیگه هم بدشون نمیاد از موضع بالا رفتار کنن. خوشبختانه فعالیت انتخاباتی من تموم شد و در حال حاضر فقط میخوام به احمدینژاد رأی ندم. همین.
۲- از همه اینها گذشته، هفته قبل برای تلویزیون شبکه یک آلمان (ARD) یه گزارش تهیه کردم که شب قبل از انتخابات پخش شد. خودم نتونستم ببینمش. از شانسمون از وقت شروع برنامه بدسیگنال و این چیزا شروع شد. هنوز هم وقت نکردم که برم نسخه ضبطشدهش رو ازشون بگیرم.
۳- شب انتخابات و موقع شمارش آرا بود که حسین رو توی ستاد مرکز دیدم. داشت با مصطفی تاجزاده حرف میزد. یه کمی با هم حرف زدیم و بقیه صحبتها موند واسه روز بعدش. ناهار توی کافه ۷۸ بودیم و یکی دو ساعتی به اتفاق بچههای دیگه گپ زدیم و پاستا خوردیم.
۳- اسم ستادمون هنرمندان و روزنامهنگاران جوان بود توی شهرک غرب. یادم نیست گفتم قبلاً یا نه! به هر حال با بچههایی که تو این مدت فعال بودن، در طول انتخابات مرتب جلسه میذاشتیم. این بود که عادت دور هم جمع شدن هنوز که هنوزه برامون مونده. ممکنه که این جلسات به تکیل یه NGO منتهی بشه. البته اگه بعد از انتخابات اصولاً این جور سازمانها اجازه تشکیل داشته باشن!
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.