قبل از هر چیزی سال نوی میلادی مبارک. هر چند برای من نوروز وقتیه که واقعاً حس میکنم سال عوض شده. دیشب با صنم و علی و مهرناز رفته بودیم کنار تیمز تا آتشبازی ببینیم. مرکز اصلی آتشبازی کنار بزرگترین چرخ و فلک دنیا یعنی چشم لندن یا لاندن آی بود. این چرخ و فلک اینقدر بزرگه که بیشتر شبیه یک دایره بزرگ با اتاقهای شیشهای آویزون دورشه. دیشب هم یه عده بلیت این اتاقکهای شیشهای رو خریده بودن تا شب سال نوی میلادی رو توی آسمون و نزدیک آتشبازی بگذرونن. ما هم توی خیابون همراه جمعیت راه افتادیم. یک چیزی شبیه راهپیمایی بود. خلاصه رسیدیم کنار رودخونه و وقتی ساعت ۱۲ شب شد و سال تحویل شد، آتشبازی رو تماشا کردیم (اگه دوست دارین این ویدئو رو از همین لحظات ببینین).
اما چیزی که برای من جالبه، مدیریت این همه آدم توی خیابونه. دیشب تا دلت بخواد پلیس توی خیابون بود. اما نه خشونتی دیده میشد نه کسی احساس ترس میکرد. ملت میرفتن باهاشون عکس یادگاری میگرفتن (یه لحظه فکر کنید ملت بخوان با نیروی انتظامی خودمون عکس یادگاری بندازن). به هر حال دیشب متروی لندن تا ۴.۵ صبح باز بود و رایگان همه رو میرسوند سر خونه و زندگیشون.
از اینها گذشته یکی از جاهای جالبی که بهش سرک کشیدم جایی بود به نام باشگاه وحشت. پریشب رفتم اونجا تا یه کمی بترسم. والله… اینجا با ترسوندن ملت هم پول در میارن! خلاصه بلیت خریدم و توی صف وایسادم تا برم توی اون بیغوله و ببینم چه خبره. مردم رو توی دستهها هست تایی میفرستادن توی یه دالون پیچ در پیچ تاریک با نورها و سر و صداهای عجیب. اولش یه بابایی با سر و صورت خونالود اومد و با داد و فریاد دستامون و دندونامون رو چک کرد! همین اولش یه خانوم و آقا و بچهشون که قیافهش مثل گچ شده بود، انصراف خودشون رو از ادامه کار اعلام کردن و برگشتن. بنابراین بقیه راه رو ما ادامه دادیم. حالا فکر کنین یهو از بالای سرت یکی میاد با نعره دست میکشه روی کلهت. یا مثلا توی یه جایی مثل زندون گیر میکنی و از در و دیوارش چند تا خل و چل دیوونه با قیافههای درب و داغون زامبی میخوان بترسوننت. خب این اطرافیانمون خیلی جیغ و ویغ کردن اما من هر چی سعی کردم به ذره بیشتر نترسیدم (اسمایلی پینوکیو). بیشتر ترس اینجا اینه که آدم یکه میخوره از اتفاقی که نمیدونه میخواد براش بیفته. به هر حال این سایتش. برین توش گشتی بزنین و عکسهای موجودات جهنمیش رو ببینین.
سال نوی میلادی تو هم مبارک…
منم، از این جور چیزا نمیترسم… ولی از سوسک چرا… :دی
کریسمس مبارک… فکر کنم از این به بعد ۲ تا سال نو داری دیگه نیما جان… یه کریسمس و یه نوروز!!! احتمالا خوش به حالت میشه، دو بار عیدی میگیری!!!
تونل وحشت شهر بازی تهران هم یادمه که زمان جنگ همینطوری بود، یعنی چون امکانات نداشتند که به صورت مکانیزه بترسونند، یه کسایی رو مأمور کرده بودن که ملت رو وحشتزده کنن! بعد اینا یه موقع دیگه خیلی جوگیر میشدند و یادشون میرفت که هیولای واقعی نیستن و دست به یه سری کارای غیراخلاقی میزدند!
تا باشه عید و عیدی باشه…
دعا میکنیم براتون که حالا که ۲ تا عید دارین، حداقل ۲ تا موفقیت گنده تو سال داشته باشین… بیتر که بهتر…
هوای ایران نکردی که زبونم لال؟!
من که ۲ قدمی لاهیجانم (نسبت به شما) دلم هوای لاهیجان کرده… مخصوصاً که فردا شب میرن ۴۰ منبر!!!
لاندان آی در هنگام سال تحویل تعطیل بود، یعنی از ۴ بعد از ظهر تعطیل میشد تا برای آتشبازی آمادهاش بکنن. بنابراین در هنگام تحویل سال کسی نمیتونه اون بالا باشه!!!!!!
نیما: ما که از دور دیدیمش. حتماً اونی که این رو بهم گفت، دلش میخواسته اون بالا باشه و آرزوش رو در قالب واقعیت به من گفته. سپاس.