جشنواره فیلم فجر داره تموم میشه. تقریباً تمام فیلمهای مطرح رو دیدم. کلی هم صدا و مصاحبه صوتی گرفتم که امیدوارم بتونم مرتبشون کنم و به صورت برنامه صوتی و گزارش متنی منتشرشون کنم. اما نکته مثبت جشنواره از نظر من هیچکدوم اینها نیست. مثبتترین ارزش جشنواره اینه که در طول ۱۰ روز روزنامهنگارها و اصحاب رسانه رو توی یک سینما گرد هم میاره. چه بهانهای بهتر از فیلم برای حرف زدن، دور هم نشستن، قهوه و چای و آبمیوه خوردن و البته سیگار دود کردن آن هم با چاشنی شایعه و غیبت و سبزی پاک کردنهای لایت! جشنواره فیلم فجر در سینما مطبوعات یک اردوی ۱۰ روزه هست که برای خبرنگاران ترتیب داده شده. قول میدم نطفه خیلی از همکاریها و کارهای مشترک که در سال بعد انجام میشه توی همین ۱۰ روز بسته میشه.
از همه اینها گذشته امروز یک فیلم دیدم که باعث شد چند تا سؤال به ذهنم برسه. توی فیلم «جعبه موسیقی» فرزاد مؤتمن نقشی هست که رامبد جوان بازی میکنه. در واقع نقش یک فرشته مرگ رو بر عهده داره. یکی از کارمندان عزرائیل لابد. ایشون وظیفه داره که مردهها رو برای رفتن به اون دنیا راضی و آماده کنه. خب توی این فیلم ایشون همیشه سوار یه ماکزیما میشه. سؤال من اینه که کارت سوخت خودروی ایشون چند لیتریه و از چه مرجعی صادر شده و از همه مهمتر چرا کمربند ایمنی نمیبنده هیچوقت؟ واقعاًها!
خودت داری میگی یکی از کارمندای جناب عزرائیل
دیگه کسی با عزرائیل و دار و دستهاش که شوخی نمیکنه
مرجعو بیخیال
برای اینکه بیشتر عمر کنن
بنزین و کمربند ایمنی که خوبه حاضرن برای رفع میل جناب عزراییل چند تا تصادف بزن فرار کن هم ترتیب بدن تا دیرتر به سراغشون بره
اینجور موجودات پارتی دارن!
سؤال از کجا آوردهای رو که از همه نمیشه پرسید پدر جان!!!
ایشون احتمالاً از مستر کارتهایی استفاده میکنن که سهمیه نامحدود دارن. کمربند ایمنی هم چون برای جلوگیری از مردن استفاده میشه، راست کار فرشته مرگ نیست. قانع شدی؟
راستی شنیدم به اون مهمون فرانسویهاتون همش میگفتی وی، وی!
سینمای مطبوعات عالی بود! جعبه موسیقی عالی تر!
(البته سینما رو که با کارت بزرگمهر قاچاقی اومدم) ولی این فیلم شدیدا منو متحول کرد!
کارت بنزینو بی خیال….دیالوگ های رامبد جوان جون می ده واسه یه کار کمدی. داشتم فکر می کردم اگر اسم کارگردان رو می نوشتن رضا عطاران خود به خود می شد جزو کمدی ترین فیلم های تاریخ.